رونمایی  لعیا زنگنه از شوهر خیلی جوانترش ! + عکس

لعیا زنگنه بازیگر مرداد ماهی کشورمان است. نقش آفرینی لعیا زنگنه در سریال تلویزیونی " در پناه تو " هنوز در یادها مانده است. پس از آن لعیا زنگنه در سریال "در قلب من" باز هم خوش درخشید. لعیا زنگنه ازدواج کرده است. عکس لعیا زنگنه را در کنار همسرش مشاهده کنید.

لعیا زنگنه و همسرش

تحصیلات لعیا زنگنه

لعیا زنگنه دارای مدرک کارشناسی تئاتر از دانشگاه هنر می باشد، یک دوره کلاس آموزش نقاشی را نیز گذرانده است. لعیا زنگنه یک دوره کلاس نقاشی را نیز گذرانده است. از سال 1370 فعالیت خود را در تاتر آغاز کرد.و در سال 1375 با نقش آفرینی فیلم راز مینا ساخته ی عباس رافعی وارد عرصه ی سینما شد. لعیا زنگنه در دوران دانشجویی در چند نمایش از جمله پارانویا، یادگار، خال خالی (عروسکی) و نیز در فیلم کوتاه دانشجویی در کنج تنهایی بازی کرد. نخستین کار حرفه ای اش در تئاتر، بازی در نمایش یادگار سال های شن علی رفیعی، 1371بود.

لعیا زنگنه در سریال در پناه تو

بازی زیبای او در مجموعه تلویزیونی در پناه تو ساخته ی حمید لبخنده، سال 1373هنوز در یادها مانده است.همچنین بازی کوتاه او در فیلم مزاحم کاری از سیروس الوندشاید بهترین نقش آفرینی او در سینما تا به امروز باشد.سریال تولدی دیگر داستان زندگی زن و شوهری مرفه در حال کشمکش برای طلاق است که بچه هایشان این میان بلاتکلیف هستند. زن و شوهر موقع رفتن به یک مهمانی در لواسان در حین مشاجره دچار حادثه می شوند. ماشین به دره سقوط می کند و آتش می گیرد. شوهر در آخرین لحظات از اتومبیل بیرون می پرد و او را که زخمی است پیدا می کنند، اما از زن اثری نیست.

درخشش لعیا زنگنه در مدار صفر درجه

مدار صفر درجه نام سریالی ایرانی است که از 3 اردیبهشت 1386 از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران به روی آنتن رفت. لعیا زنگنه در این سریال نقش زینت الملوک جهانبانی را بازی کرده است.لعیا زنگنه در ماه رمضان 1392 در سریال پر طرفدار مادرانه ایفای نقش کرد. داستان این سریال از این قرار است که اردلان(مهدی سلطانی) از همسر خود(لعیا زنگنه) جدا شده و پسر و دختر خود را سرپرستی می کند اما در می یابد که فاصله زیادی از لحاظ اجتماعی با دخترش رها پیدا کرده و…خصوصی یا زندگی خصوصی فیلمی به کارگردانی محمدحسین فرح بخش، نویسندگی اصغر نعیمی و تهیه کنندگی عبدالله علیخانی ساخته سال 1390 است. این فیلم روایت فردی به نام ابراهیم است که در ابتدا فردی تندرو بوده و پس از اخراج از مقام های دولتی خود به عنوان اپوزیسیون در روزنامه اش آغاز به انتشار مطالب جنجالی می کند.

بازی لعیا زنگنه در فیلم خیابان های آرام

 لعیا زنگنه در فیلم خیابان های آرام به کارگردانی کمال تبریزی تهیه کنندگی محمود رضوی نقش یک افسر پلیس را ایفا میکند این فیلم ساخته سال 1389 است. خیابان های آرام داستان خبرنگاری است که در یک روز کاری خود با حوادثی در سطح شهر روبه رو می شود.نمایشنامه خوانی بعد از هرگز به کارگردانی شایسته ایرانی و نویسندگی هاله مشتاقی نیا در فرهنگسرای ارسباران خوانش شد. لعیا زنگنه ، زیبا بروفه ، مهشاد مخبری ، غزاله جزایری ، شایسته ایرانی ، فهیمه امن زاده نقش خوانان این کار بودند.

فیلم های سینمایی لعیا زنگنه

شیفته (محمدعلی سجادی، 1379)

رنگ شب (محمدعلی سجادی، 1379)

تکیه بر باد (فیلم 1378) (داریوش فرهنگ، 1378)

هفت ترانه (بهمن زرین پور، 1380)

مزاحم (سیروس الوند، 1380)

تب (رضا کریمی، 1382)

رئیس (مسعود کیمیایی، 1385)

خیابان های آرام (کمال تبریزی، 1389)

جرم (مسعود کیمیایی، 1389)

خودزنی (احمد کاوری، 1390)

زندگی خصوصی (حسین فرح بخش، 1390)

عاشق ها ایستاده می میرند (شهرام مسلخی، 1392)

این زن حقش را می خواهد (محسن توکلی، 1394)

عشقولانس (محسن ماهینی ،1395)

قاتل اهلی (مسعود کیمیایی ،1395)مجموعه های تلویزیونی

پدر - (بهرنگ توفیقی) ١٣٩٧

آرام می گیریم (روح الله سهرابی) 1395

پشت بام تهران (بهرنگ توفیقی) 1394

خواب بلند (احمد کاوری) 1392

مادرانه (جواد افشار) 1392

راستش را بگو (محمدرضا آهنج)1391

اغما (سیروس مقدم) 1386

مدار صفر درجه (حسن فتحی) 1386

باران عشق (احمد امینی، یک قسمت) 1380

تولدی دیگر (داریوش فرهنگ) 1377

در قلب من (حمید لبخنده) 1377–1376

در پناه تو (حمید لبخنده) 1374–1373فیلم تلویزیونی

نام دیگر عشق (ابوذر نوروزپور، 1391)

فلس سیاه (مسعود تکاور، 1391)

رایزن عشق (جواد افشار، 1391)

زمزمه (مسعود آب پرور، 1390)

جاده جنایت (جهانبخش ایمانی، 1386)

لعیا زنگنه اهل مصاحبه نیست

به قول خودش یک غار دارد و توی آن غار مشغول است. برای احترام به غار تنهایی خانم زنگنه، این بار سری زدیم به معدود حرف‌های او از گذشته تاکنون. بخوانید و با احساساتی‌ترین و البته دوست‌داشتنی‌ترین غارنشین دنیا آشنا شوید! سال ۷۳ بود و انگار هیچ وقت باد، مثل باد آن سال‌ها نبود. بادی که بوزد و بپیچد توی چادر مشکی خانم افشار و تصویری تازه بر پرده سینما خلق کند. همان روزها بود که پای عشق‌های دانشجویی، رسما به زندگی مردم ایران باز شد.

همان یکشنبه شب‌ها، طعم دهان مخاطبان بعد از سال‌ها عوض شد و در این میان، سرنوشت ملس دختری چشم رنگی و معصوم، اشک خیلی ها را درآورد. رامین، سر مریم داد می‌زد و ما بغض می‌کردیم. محمد، از تلخی زندگی کسی که دوستش داشت، غم دنیا را داشت و ما هم. «در پناه تو»، علاوه بر همه خاطرات و خط‌شکنی‌‌هایی که برای ما داشت، یک ارمغان دیگر هم با خود آورد: لعیا زنگنه؛ اگرچه از آن سال‌ها خیلی می‌گذرد اما هنوز هم لعیا زنگنه، همان خانم افشار خودمان است.

حالا او دوباره پس از ۱۹ سال،با داستانی دیگر  درباره طلاق به تلویزیون برگشته.اگر آن سال‌ها بچه‌ای در کار نبود، حالا پای دو بچه هم در میان است. لعیا زنگنه اهل مصاحبه نیست. به قول خودش یک غار دارد و توی آن غار مشغول است. برای احترام به غار تنهایی خانم زنگنه، این بار سری زدیم به معدود حرف‌های او از گذشته تاکنون. بخوانید و با احساساتی‌ترین و البته دوست‌داشتنی‌ترین غارنشین دنیا آشنا شوید! شوکه شده بودم! رشته‌ تحصیلی من ادبیات نمایشی بود و از بازیگری متنفر بودم.در دانشگاه دوستان سال‌بالایی، می‌گفتند بیا تئا‌تر کار کن ولی تصور اینکه روی صحنه بروم برایم باورکردنی نبود. فکر می‌کردم تمام دغدغه‌ من ادبیات نمایشی است.

خلاصه اینکه هیچ‌کدام از سال‌بالایی‌هایی که آمدند زورشان به من نرسید؛ غیر از جمشید بهمنی که آمد و به من گفت تو فقط بیا بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط صحنه دیدم… بی‌‌‌نهایت احساس عجیبی بود، اصلا یک دنیای دیگری بود… یادم هست پلاتوهای آنجا – یعنی دانشکده‌ سینما – تئا‌تر را تازه بازسازی کرده بودند و آنقدر حس غریبی بود که من می‌گفتم بچه‌ها کفش‌های‌مان را دربیاوریم برویم داخل… من ۳،۲ ماه بعد از ورودم به دانشگاه آنقدر شوکه شده بودم که می‌خواستم تغییر رشته بدهم. می‌خواستم بروم تدوین ولی حالا خیلی خوشحالم که در آن مقطع جای درستی قرار گرفتم.این دیوانه است!

کلی کار دانشجویی کردم، با دکتر رفیعی کار کردم… اما کار تصویری من، از بازی در پایان‌نامه‌ سینمایی دو نفر از دوستانم شروع شد با آقای… فکر می‌کنم رضا ایرانمنش که مرتب سرصحنه به من می‌گفت تو خیلی خوب بازی می‌کنی و من با خودم می‌گفتم این دیوانه است [می‌خندد]! ‌گفت چرا کار نمی‌کنی؟ گفتم دارم تئا‌تر بازی می‌کنم. گفت نه، تصویر. من هم حرفم این بود که تصویر نه؛ تا اینکه آقای ایرانمنش به من گفت غلامرضا رمضانی می‌خواهد یک کار بسازد و تو فقط بیا فیلمنامه را بخوان. من فیلمنامه را خواندم و… مثل اینکه غیرعادی بود… چند برگ از وسط یکی از این دفترهای بزرگ قدیمی‌کندم و نشستم تمام اشکالات فیلمنامه را – به‌نظر خودم – پشت و روی این برگ‌ها نوشتم و بردم دادم به آقای رمضانی. آقای رمضانی گفت که نه، تو به درد ما نمی‌خوری. بلند شو من تو را یک جایی ببرم. من هیچ‌چیز نمی‌دانستم غیر از اینکه گفتند دفتر آقای شاهسواری است.

ایستادم وسط‌‌ همان سالن بیرون و از یکی از اتاق‌ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده‌ام [می‌خندد]! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه چیزش غیرعادی بود. گفتند چطور؟ گفتم یکجور غیرعادی‌ای خوب بود. مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط به دلیل آدم‌هایش… من خیلی اینجوری‌ام. خلاصه اینکه آمدم و تمرین‌های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی باز هم نمی‌دانستم که نقشم چیست. به من گفتند چادر می‌توانی سرت کنی؟ می‌دیدم که دخترهای دیگر همه با چادر می‌آیند و تست می‌دهند… روز آخر به ما گفتند نقش‌ها را می‌خواهیم بگوییم و تو مریمی. بعد فیلمنامه را که دادند، من نشستم به خواندن و دیگر نتوانستم بگذارم زمین… متن بی‌نظیری بود. یعنی دیگر به این فکر نکردم که تو که بازیگری را دوست نداشتی… آن اتفاق دیگر افتاده بود.

منبع : مه شو

این مطلب از گروه وب گردی است و فقط جنبه سرگرمی دارد.

وبگردی