نتیجه منطقی این شرایط بروز نوعی وابستگی برای ادامه بقاست. دولت افغانستان نیز پس از سقوط حکومت طالبان و اشغال این کشور توسط نیروهای خارجی به ویژه آمریکایی‌ها با طیفی از مشکلات جدی روبه رو و برای ادامه بقا به شدت به واشنگتن وابسته شده است.

منازعات داخلی، وضعیت قوم، قبیله و روابط شخصی، الگوهای چندوجهی اقتدار، چالش‌های برگزاری انتخابات در کشوری چندقومی، حضور جنگ‌سالاران متعدد و موارد متعدد دیگر از جمله مسائلی است که باعث شده افغانستان پس از اجلاس بُن با شکست در استراتژی کلان دولت - ملت سازی آمریکا با دولتی فرومانده روبه رو باشد. اگرچه آمریکا در صحنه داخلی افغانستان به دنبال شکل‌دهی به یک دولت– ملت مدرن هم سو و همگرا با ارزش‌های آمریکایی است اما همزمان در صحنه منطقه‌ای و بین‌المللی اهداف مد نظر خود را دنبال می‌کند و برای رسیدن به اهداف و منافع خود سرزمین ژئواستراتژیک افغانستان را مناسب می‌داند.

دولت‌های مختلف آمریکا از بوش پسر تا اوباما و دونالد ترامپ Trump با استفاده از این موقعیت همواره اهداف خود را در منطقه ما دنبال کرده‌اند. بررسی عملکرد و راهبرد امنیت ملی دونالد ترامپ نشان می‌دهد که او در این راهبرد نگاه ویژه‌ای به کشورهای ایران، روسیه، چین، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی دارد، بنابراین افغانستان می‌تواند بهترین زمین بازی برای آمریکا به منظور نیل به اهدافش باشد.

توجه به سند امنیت ملی ترامپ این نکته مهم را روشن می‌کند که وی قصد دارد با استفاده از دولت‌های ضعیف و فرومانده در جهان به ویژه کشورهای حاضر در منطقه آسیا پیشرفت‌های مختلف رقبای اساسی خود از جمله چین، روسیه و ایران را با کُندی مواجه کند، بنابراین به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که با افزایش افراط ‌گرایی مجدد در افغانستان و ناامن‌سازی مرزهای قدرت‌های همجوار این کشور تا حد زیادی می‌توانند نیروی این قدرت‌ها را معطوف به دفع این بلا کنند و از ادامه پیشرفت باز دارند. این فرض شاید در نگاه نخست با مذاکره آمریکا و طالبان که به نوعی علیه دولت فعلی کابل تلقی می شود، در تضاد باشد اما واقعیت این است که واشنگتن در پس پرده مذاکره با طالبان که چند دور آن برگزار و همین دیروز نیز دور جدید آن در قطر آغاز شد، پروژه خطرناک دیگری را پیش می برد.

آمریکا در چند دور مذاکرات سعی داشت گروه طالبان را قانع کند که با استفاده از امکانات مالی و تسلیحاتی واشنگتن علیه کشورها و قدرت‌های همسایه افغانستان وارد عمل شود اما آن چه از رفتار طالبان بروز کرده، دوری از مواضع و سیاست‌های آمریکا بوده است.

واشنگتن پس از ناامیدی از همکاری با طالبان از یک سو و شکست داعش در عراق و سوریه از سوی دیگر به این نتیجه رسید که با انتقال اعضا و فرماندهان این گروه تروریستی از کشورهای عربی به افغانستان می‌تواند از این ظرفیت بالقوه برای ناامن‌سازی مرزهای کشورهای ایران، چین و روسیه بهره‌برداری کند.نکته قابل توجه این است که داعش افغانستان هدف مبارزات خود را گروه طالبان و برخی کشورهای منطقه از جمله ایران، روسیه و چین قرار داده است.

با این وضعیت چرا آمریکا همچنان به مذاکره با طالبان ادامه می دهد؟ به نظر می رسد آمریکایی ها با مطالعه دقیق جامعه‌شناسی و تبارشناسی اقوام و مذاهب در افغانستان به این جمع‌بندی رسیده‌اند که اگر گروه‌های جهادی را بتوانند به مذاکره و صلح با خود راضی کنند بدنه ناراضی این گروه‌ها که همان سربازان میدان نبرد هستند به سوی دیگر گروه‌های جهادی کوچ خواهند کرد و ناخواسته این افراد در پازل تعیین شده از سوی واشنگتن بازی خواهند کرد و در نهایت این گروه‌ها با فروپاشی روبه رو خواهند شد. با این جمع‌بندی، آمریکایی‌ها ابتدا سراغ حکمتیار رفتند و او را به کابل آوردند. پس از این موضوع شاهد بودیم برخی از بدنه مبارزاتی و جهادی حزب اسلامی حکمتیار وارد پروسه سیاسی صلح نشد و خواهان ادامه مبارزه شد. در خصوص طالبان نیز آمریکایی‌ها تلاش دارند با پیش کشیدن بحث مذاکرات سیاسی و همزمان استفاده از هجمه رسانه‌ای سنگین در رپرتاژ آن چه خود از این مذاکرات دنبال می کنند به بدنه میانی طالبان القا کنند که رهبران آن ها اهداف اساسی جهاد از جمله مبارزه با آمریکا را ترک کرده و وارد روند صرف سیاسی شده‌اند. همزمان آمریکایی‌ها با روی کار آوردن گروه‌های جهادی افراطی مانند داعش و حمایت مالی گسترده از این گروه‌ها راه را برای انتقال جنگجویان طالب به گروه تروریستی داعش هموار می کنند.

اما با این حال به نظر می‌رسد رهبران طالبان نیز در طول چند ماه گذشته توانسته‌اند بازی خود را در مذاکرات با آمریکایی‌ها انجام دهند و ضمن نشان دادن توان نظامی و سیاسی خود تاکنون برگ برنده‌ای را در اختیار واشنگتن قرار نداده‌اند. طالبان همزمان با مذاکره با طالبان به ایران و روسیه سفر کردند و این نشان از آن دارد که آن ها در زمین تعریف شده از سوی واشنگتن بازی نمی کنند.

حال با توجه به مسائلی که ذکر شد، به نظر می‌رسد سه عامل در کنار یکدیگر باعث شده است تا قدرت‌های منطقه‌ای به مذاکرات جدی با طالبان روی آورند:

1- وجود دولت ضعیف و فرومانده در افغانستان با وابستگی کامل به آمریکا

2- بهره‌برداری آمریکا از دولت افغانستان به منظور نیل به اهداف منطقه‌ای خود و تضعیف رقبا

3- ظهور داعش در افغانستان با کمک مستقیم آمریکا و مبارزه جدی طالبان با این گروه تروریستی

به نظر می رسد سه کشور روسیه، چین و ایران با توجه به نزدیکی به افغانستان و آسیب‌پذیری از شرایط موجود در این کشور، به این نتیجه رسیده‌اند که اکنون گروه طالبان می‌تواند در مبارزه با داعش و جلوگیری از نفوذ آن‌ها به مرزهای داخلی این کشورها موثر باشد. از سوی دیگر، دولت افغانستان علاوه بر ناتوانی در مبارزه با داعش در واقع تصمیمی برای این کار ندارد زیرا با منافع آمریکا در تضاد خواهد بود. بنابراین شاهد آن هستیم در طول یکی دو سال گذشته تلاش‌های جدی برای مذاکره با طالبان آغاز شده است. مسکو برای نخستین بار به صورت رسمی میزبان رهبران سیاسی طالبان بودو توانست آن‌ها را در کنار دیپلمات‌های دیگر کشورهای حاضر در منطقه سر میز مذاکره بنشاند. پکن و تهران نیز میزبان گروه‌های سیاسی طالبان بوده و نتایج این مذاکرات را با دولت افغانستان به اشتراک گذاشته‌اند. بی‌شک دولت افغانستان و علمای علم روابط بین‌الملل، این حق را برای دیگر کشورهای منطقه قائل می‌شوند که برخی نگرانی‌های جدی در خصوص آسیب‌پذیری از سوی خاک افغانستان داشته باشند و بخواهند با هماهنگی دولت افغانستان و ارتباط و تماس با گروه طالبان منافع دو طرف را تأمین کنند.اخبار 24 ساعت گذشته را از دست ندهید.