عباس آخوندی در خصوص چگونگی مواجهه ایرانیان با مدرنیته گفت: ما بعد از صفویه، هنوز نتوانستیم در بعد اندیشه، یک تعریف درستی از مفهوم ایران داشته باشیم. همین‌طور از موقعیت ایران در جهان نیز نتوانستیم تعریف دقیقی عرضه کنیم. به همین خاطر، به‌رغم فعالیت وسیع جریانات چپ و راست، مفهوم ایران کماکان مغفول ماند. لذا آنچه که نهایتاً در ایران رخ داد، منجر به عدم انسجام اجتماعی بیشتر شد و عملاً یکپارچگی اجتماعی ایران از دست رفت. نخستین چیزی که شما برای توسعه نیاز دارید، یکپارچگی اجتماعی است.

وی افزود: بعد از صفویه یک نگاه درون‌گرای انزواطلبی در ایران مشاهده می‌شود. فلذا برای توجیه وضع می‌گفتند که ما مرکز علم جهانیم! و شما بیایید و پاسخ پرسش‌هایتان را از ما بگیرید. مگر احمدی‌نژاد چه می‌گفت؟ می‌گفت که سران ده‌ها کشور به من زنگ می‌زنند و از من راهکار می‌خواهند! و یکی از کارهای من این است که از صبح تا غروب به سران دنیا راه‌حل می‌دهم. ممکن است که ما به این پندار بخندیم ولی این پندار، خودش بازتاب یک حس تاریخی است؛ که براساس آن، اینجا مرکز علم عالم است و ما نیازی به پرسیدن نداریم.

روح پرسشگری ایرانیان

فروخفته است

این عضو پیشین کابینه ادامه داد: به ‌نظرم روح پرسشگری در میان ایرانیان فروخفته است و این فقط متعلق به ساکنین سنت نیست بلکه به مدرن‌های چپ و راست هم تسری کرده است. مگر تاکنون مدرن‌ها پرسش درستی از نظام معرفتی انباشته شده تاریخی ایران داشتند؟ آنها هم احساس نیاز نمی‌کنند. چقدر از بنیان‌های اخلاق در تمدن ایران، پرسش کرده‌ایم؟ پاسخگویی، در عقب‌نشینی پرسش‌گری، با اتکا به داده‌های بسیار ناپخته شکل گرفته است و این هم در مدرن‌ها و هم سنت‌گرایان جریان دارد. در فرآیند اسلامی کردن علوم انسانی، در مقدمه علم حقوق، گفتند که استادان از تهران به قم بیایند و از ما سؤال کنند تا پاسخ پرسش‌هایشان را بدهیم! یعنی اصلاً احساس نمی‌کرد که ما هم باید سؤالاتی داشته باشیم و به آموخته‌های خودمان بیفزاییم. مدرن‌های ما از آغاز تاکنون، تلاش چندانی برای پرسش از مبانی سنت نکرده‌اند و این از اواخر عصر قاجار تاکنون در تداوم است.

آخوندی گفت: ما، در یک مقطعی برای دریافت مفاهیم مدرن، باید زیر پای محکمی می‌داشتیم و با حلاجی این مفاهیم مدرن، گزینش دقیقی برای این مفاهیم در ایران در پیش می‌گرفتیم. این در حالی بود که این سکو در دوران طرح این مسائل بسیار لرزان بود. عدلیه، بلدیه، مجلس، تکنیک و فناوری جدید و سایر جلوه‌های جهان مدرن، بدون پایه لازم وارد شد و این پایه لازم، داشتن شناخت دقیق از ایران، به‌عنوان سکوی اصلی ما است.

وقتی دور زدن قانون Law زرنگی تلقی می‌شود

وی ادامه داد: داشتن یک فهم دقیق از مفهوم ایران، به مثابه یک معرفت پدیداریافته تمدنی است و در این معرفت تمدنی، هم جهان‌بینی، هم هستی‌شناسی و هم معرفت‌شناسی انباشته‌ای وجود دارد. قانون اساساً بر اخلاق استوار است. چرا مردم باید به قانون وفادار باشند، آنچه که حکومت قانون را توجیه می‌کند، یکسری از بنیان‌های اخلاقی در جامعه است که پایداری هرچیزی را تضمین می‌کند. اگر دور زدن قانون در نهاد جامعه به مثابه زرنگی تلقی شود، برقراری حکومت قانون بسیار سخت است. یک مرحله پیشین وجود دارد که استواری قانون را، به استواری نهادهای اخلاقی در جامعه گره می‌زند. به محض اینکه وارد نهادهای اخلاقی شدیم، متوجه می‌شویم که این نظام اخلاقی برآمده از یک نظام معرفتی تمدنی‌ است. این موارد به شکل سلسله‌وار در هم آمیخته است.

آخوندی افزود: حکومت قانون در ایران شکل نگرفت، به این دلیل که ما تعریف دقیق و صحیحی از مفهوم ایران نداشتیم. بعد از این تعریف است که می‌توانیم به سراغ تشکیل حکومت قانون برویم. روشنفکران پس از مواجهه با این سؤال بنیادین می‌خواهند که از آن فرار Escape کنند و برخی دیگر نیز، تمسخر و استهزاء مفهوم ایران را دنبال می‌کنند و در نهایت عده‌ای نیز با هجوم آوردن به این پرسش و پرسشگران این پرسش، از زیر بار این ماجرا شانه خالی می‌کنند؛ زیرا این پرسش بسیار سهل و ممتنع است. مانند این است که در دریا از کسی بپرسیم که آب چیست! چه در حوزه صلح اجتماعی و چه در حوزه امنیت بین‌المللی و برقراری حاکمیت قانون، ما قبل از هرچیز، به شناخت دقیق از ایران نیاز داریم.

تیرهای روشنفکران به دولت

آخوندی در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: آقای «چنگیز پهلوان» نکته بسیار جالبی را مطرح می‌کند که حاصل کار روی چند نمونه متفاوت است. پهلوان می‌گوید که دولت و شکل‌گیری مفهومی به‌نام دولت، به‌عنوان شخصیت حقوقی مستقل از افراد و نهادی که براساس قانون عمل می‌کند، یک دستاورد مدرن است و اگر ما بخواهیم از دستاوردهای جهان مدرن بهره لازم را ببریم، باید آن را در ایران سازماندهی کنیم. به این معنا که بگوییم ما در ایران، قانونی می‌خواهیم که براساس آن دولت را ایجاد کنیم و به آن قدرت و محدودیت را به شکل همزمان وارد کنیم.

پهلوان می‌گوید که ما این نهاد مدرن را در ایران آوردیم و بعد از اینکه آن را در محور اجرا قرار دادیم، روشنفکران مدام، به آن تیر می‌زدند؛ به‌جای آنکه بیایند و اشتباهات دولتمردان را مورد نقد و بررسی قرار دهند، نهاد دولت را مورد تخریب قرار می‌دهند. از این سو عده‌ای می‌گویند که روحانیون، با افتخار چیزی را امضا نکردند و با آمدن نهاد دولت در ایران کاری نداشتند! روشنفکر دیگری می‌گوید افتخار من این است که حتی یک روز هم با دولت همکاری نداشته‌ام! در این شرایط نبودن در دولت و تیر زدن به آن به مثابه یک افتخار و هدف در فضای روشنفکری تلقی شد. این در حالی‌است که روشنفکر وظیفه خلق کردن دولت و پاسخگو کردن آن را دارد و در نهایت دولتمردان خاطی را نقد کند.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید