عراقی‌ها وارد قسمتی از شهر شده بودند و باید زنان و کودکان به شهرهای دیگر می‌رفتند. البته زنان رزمنده در شهر ماندند و در امدادرسانی، نگهداری مهمات و امور مختلف دیگر فعالیت کردند.»

در مهرماه سال ۱۳۵۹ رزمندگان و مردم خرمشهر تلاش زیادی کردند تا از پیشروی نیروهای صدام جلوگیری کنند. آن روز خرمشهر میدان جنگ بود و زنان و کودکان با دشمن می‌جنگیدند اما دشمن با تمام قوا برای اشغال کشور آمده بود و سرانجام در چهارم آبان ماه سال ۱۳۵۹ خرمشهر به تصرف دشمن درآمد و سقوط Fall کرد.

عبدالرضا صالح پور رزمنده ۵۷ ساله خرمشهری روایت می‌کند: ۳۱ شهریورماه سال ۵۹ آغاز جنگ تحمیلی بود. در آن زمان ۱۹ سال سن داشتم و عضو نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودم. مردان و زنان تلاش‌های زیادی کردند که دشمن نتواند در خاک پیشروی کند اما در ۲۲ مهرماه ۵۹ اعلام شد که زنان و کودکان در شهر باقی نمانند زیرا عراقی‌ها وارد قسمتی از شهر شده بودند و باید زنان و کودکان به شهرهای دیگر می‌رفتند. البته زنان رزمنده در شهر ماندند و در امدادرسانی، نگهداری مهمات و امور مختلف دیگر فعالیت کردند.

این رزمنده ادامه داد: در آن زمان اهالی محل، بسیج و گروه‌های مختلف با دشمن می‌جنگیدند اما در دفاع از شهر تنها بودیم. در تامین مهمات و توپخانه پشتیبانی نشدیم. در آن روزها بنی صدر به خرمشهر آمده بود و به وی اعلام کردیم که تانک‌های عراقی وارد شهر شده اند و باید بمباران شوند اما بنی صدر با تمسخر گفت: «مگر مهمات نقل و نبات است که برای شما بفرستم؟» علاوه بر این بنی صدر به ارتش دستور عقب نشینی داد البته نیروهای ارتش و تکاوران نیروی دریایی ارتش به کمک ما آمدند و لغو دستور کردند اما تا آخرین لحظه مهماتی در دست نداشتیم. این کار بنی صدر یک خیانت Cheat در حق مردم بود.

وی گفت: تنها زمانی از شهر خارج شدیم که عراقی‌ها در کمترین فاصله با ما بودند و مجبور بودیم به مناطق دیگر برویم اما بهروز مرادی حاضر به خارج شدن از شهر نشد و امید داشت که به ما کمک شود تا بتوانیم با دشمن بجنگیم. بالاخره در آخر شب، بهروز هم که در سال های پایانی جنگ به شهادت رسید،حاضر شد از شهر خارج شود.

صالح پور ادامه داد: در آن زمان برخی مردم خرمشهر وضع مالی بدی داشتند و توان خارج شدن از شهر را نداشتند. یکی از خانواده‌های خرمشهری به دلیل اینکه خارج از شهر اقوامی نداشت و پولی برای جابه جایی در دست نداشت مجبور بود در شهر بماند و تنها می‌گفت: «امیدوارم که جنگ به زودی به پایان برسد.» بعد از همه تلاش‌ها و رشادت‌های جوانان، سرانجام چهارم آبان ماه سال ۵۹ عراقی‌ها شهر را محاصره کردند و خرمشهر سقوط کرد. اگر مهمات داشتیم عراقی‌ها نمی‌توانستند خرمشهر را تصرف کنند و هیچ وقت خرمشهر سقوط نمی‌رد.خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید

8857322_651