داستانک امروز؛ شاهد

فریاد زد و گفت: برو شاهد بیار و ثابت کن که کار تو نبوده. بغض داشت خفه ام می کرد. گفتم خدا شاهده کار من نبوده رییس. نیشخندی زد و گفت: نشنیدی چی گفتم، برو شاهد بیار...

کارمند بیچاره مونده بود چی کار کنه... به سمت من اومد و پرسید: آقای چمنی چه کنم؟

دلم سوخت و روی تکه کاغذی نوشتم " أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؛ " آیا خدا کفایت‌‌کننده بنده‌‌اش نیست" و دادم دستش و گفتم برو بهش بده و بگو اینم شاهد.

بنده خدا نوشته را گرفت و علی رغم میلش به سمت دفتر مدیر کارخانه رفت.

حمید اندرزچمنی

  • سکانس برتر امروز / فیلم دلبری عاشقانه نقی سریال پایتخت برای هما سعادت !

اخبار تاپ حوادث