زن حسود تبهکاری های شوهر چند زنه اش را لو داد
رکنا: از زمانی که به خاطر دارم حتی نتوانسته ام یک روز را بدون نگرانی و ترس از دستگیری سپری کنم.
هر گاه از دور خودروی پلیس Police یا یکی از ماموران انتظامی را می دیدم احساس می کردم که در تعقیب من هستند به همین خاطر مدام مراقب بودم تا در کمین نیروهای انتظامی قرار نگیرم. با وجود این مراقبت ها تاکنون 5 بار دستگیر شده ام و مدت زیادی از سال های جوانی ام را پشت میله های زندان Prison سپری کرده ام تا این که آخرین بار...
جوان 27 ساله که به جرم Crime کیف زنی و گوشی قاپی از عابران توسط کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده بود با بیان این که خودنمایی، عیاشی و رفیق بازی روزگارم را سیاه کرد به تشریح زندگی گذشته خود پرداخت و گفت: در منطقه ای زندگی می کردیم که بسیاری از جوانان و نوجوانان محلمان برای خودنمایی نزد یکدیگر دست به کارهای خلاف می زدند و سپس همین کارهای زشت را با آب و تاب و هیجان برای یکدیگر تعریف می کردند. آن زمان من هم که در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می کردم وقتی از مدرسه به خانه بازمی گشتم پای حرف های آن ها می نشستم و با شور و شوق خاصی به خلافکاری های توام با خالی بندی های آن ها گوش می کردم. این کوچه نشینی ها تا نیمی از شب ادامه داشت به طوری که دیگر درس و مدرسه را رها کردم و برای تجربه این هیجانات توخالی با یکی از آن ها همراه شدم. پدر و مادرم زمانی فهمیدند که من درس و مدرسه را رها کرده ام که یک بار پلیس ما را به اتهام مظنون بودن به سرقت Stealing دستگیر کرد. از آن روز به بعد پدرم مرا از خانه بیرون کرد و من به پاتوق دوستان خلافکارم رفتم. آن جا شب ها تا اوایل بامداد خوشگذرانی می کردیم و هنگام سپیده صبح سرقت های خود مانند دستبرد به اموال خودروها را انجام می دادیم. استعمال موادمخدر، مشروبات الکلی و ارتباط با زنان خیابانی نمونه ای از به اصطلاح خوشگذرانی های ما بود. با انجام این کارهای خلاف تاکنون 5 بار دستگیر شده ام و در واقع روزگارم را بین زندان و آزادی Freedom می گذراندم و مدام در حال رفت و آمد به زندان بودم. آخرین باری که پس از 3 سال تحمل کیفر آزاد شدم با یکی از دوستانم که پاتوقی در شرق مشهد داشت تماس گرفتم و نزد او رفتم. چند روز بعد دوباره سرقت هایم را شروع کردم تا این که با زن 38 ساله تبعه خارجی آشنا شدم و او را که مطلقه بود و پسری 18 ساله داشت، به عقد موقت خودم درآوردم. از آن روز به بعد سوار موتورسیکلت پسر زن صیغه ای ام می شدم و با یکدیگر کیف قاپی می کردیم. سپس به پاتوق «صفر» بازمی گشتیم و اشیای قیمتی داخل کیف ها را بین هم تقسیم می کردیم و مقداری هم به صفر می دادیم. چند ماه بعد با زن دیگری که 7 سال از من بزرگ تر بود آشنا شدم و بدون آن که زن اولم بفهمد او را هم به عقد موقت خودم درآوردم. روزگارم را با ادامه کارهای خلاف و سرقت می گذراندم تا این که همسر دومم باردار و بدین ترتیب همسر اولم از موضوع مطلع و اختلافاتمان شروع شد. در همین گیر و دارها همسر اولم را رها کردم ولی کیف قاپی را با پسرش ادامه می دادم. همسر اولم همواره تهدید می کرد که مرا به روز سیاه می نشاند چرا که پسرش را در سرقت ها با خودم همراه می کردم. این بود که یک روز بعدازظهر وقتی وارد پاتوق شدم ناگهان کارآگاهان پلیس آگاهی مخفیگاهمان را محاصره و تعداد زیادی از اموال و مدارک سرقتی را به پلیس آگاهی منتقل کردند. این گونه بود که من به همراه پسر زن اولم برای ششمین بار دستگیر شدم...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر