ناگفته‌های خواندنی از محرم راز استخوان‌های شهدا

به گزارش رکنا، چند باری گیجاویج، خیابان برزیل را بالا و پایین می‌رویم. ساختمان نو نوار و هیبت دار «مرکز ژنتیک نور» هنوز تابلو ندارد. کیپ و چفت آپارتمان‌های مسکونی نشسته و همسایگانی دارد که این روز‌ها در بی خبری همجوار بقایای مرد‌ترین مردان روزگار شده اند. نگهبان از قرار ما با دکتر محمود تولایی باخبر است. بی‌درنگ اشاره می‌دهد که آسانسور کجاست و در کدام طبقه باید پای گپ و گفت بنشینیم. در‌های آسانسور طبقه هشتم به روی دیوار‌هایی باز می‌شود که خطوط زاویه داری روی شان حک شده. اهل فن می‌دانند این خطوط نشانی از دی ان‌ای دارند. رشته‌هایی که کارشان سرنخ دادن برای رسیدن به هویت است.

دکتر تولایی به پیشوازمان می‌آید. هیچ قرابتی با کسی که هفته‌ها تماس‌های تلفنی با او به جایی نمی‌رسید و تن به مصاحبه نمی‌داد ندارد. شاد و بشاش پیش می‌آید. خوشامد می‌گوید و با لهجه غلیظ اصفهانی‌های دوست داشتنی راهنمایی مان می‌کند به آزمایشگاه‌هایی که وسایل پلمپ شده شان تازه از راه رسیده‌اند. اتاق پیکر شناسی ساکت‌ترین بخش این مجموعه است. متخصصان پاتولوژی و آناتومی که بیشترشان دختر‌های جوانی با روپوش‌های سفید هستند روی نمونه‌هایی مشغول به کارند. تلاش همین جوان‌ها سبب شده تا به حال ۷۰۰ شهید گمنام شناسایی و آرام دل بی‌تاب مادران و پدران چشم انتظارشوند. دکتر تولایی می‌گوید هر تکه از این استخوان‌ها حرف‌های تکرار نشدنی در خود دارند.

راز‌هایی از شهدای مفقود که در قلب ژنتسین‌ها و پاتوبیولوژیست‌های اینجا قرار پیدا می‌کند. می‌پرسم چه راز هایی؟ می‌گوید مثلا اینجا با تکه استخوانی سرو کار داریم که به ما می‌گوید شهیدی در جبهه خط مقدم شکستگی استخوان داشته، اما صدایش درنیامده و مدت‌ها در همان شرایط مانده و مردانه جنگیده. اینجا در اتاق پیکرشناسی شهدای گمنام زمان کند پا می‌گذرد. اینجا همه صبورند و می‌دانند با همین صبر به سرنخ‌ها وصل می‌شوند و پیش می‌روند.

آقای دکتر در مصاحبه‌ای اشاره کرده بودید که انسان‌ها همیشه با اختیار در مسیری گام بر نمی‌دارند و رشته‌ای از دلبستگی‌ها و اتفاقات به آن‌ها هویت جدیدی می‌دهد. چه شد که از دانشجوی امدادگر جبهه‌ها به ریاست مرکز ژنتیک ایران رسیدید؟

۱۶ ساله بودم که انقلاب شد. علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشتم. شخصیت فکری من در حرکت‌های انقلابی مردم اصفهان در ابتدای انقلاب شکل گرفت. می‌دانستم راه او راه حق است. در اولین کنکور گروه پزشکی بعد از انقلاب فرهنگی پذیرفته شدم و در سال ۱۳۶۱ وارد دانشگاه تهران شدم. در طول دوران جنگ دانشجو بودم. اما آرام و قراری در من نبود؛ بنابراین در حین درس، به عنوان امدادگر و سپس امدادگر مجروحان شیمیایی در جبهه‌ها حضور می‌یافتم.

در عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ رژیم بعث عراق به طور ناجوانمردانه‌ای از گاز‌های خطرناکی علیه نیرو‌های رزمنده ما استفاده کرد. ماهیت برخی از این گاز‌ها مانند عوامل شیمیایی خون و اعصاب، به گونه‌ای بود که اگر ظرف ۴ تا ۶ دقیقه می‌توانستید کاری برای مجروح انجام دهید امید به نجات بود، در غیر این صورت، رزمنده مصدوم، جان خود را از دست می‌داد.

آن زمان ما برای نخستین بار بود که با آثار گاز خردل مواجه می‌شدیم. تا آن زمان هیچ اطلاعاتی از نحوه آسیب رسانی این گاز شیمیایی در دسترس نبود. نام دیگر آن را گذاشته بودند «آتش سرد». دلیلش هم این بود که این گاز از درون به اندام‌ها آسیب‌های جدی می‌رساند. ما عوارض این گاز را در سوزش‌ها و التهابات شدید پوستی می‌دیدیم، اما آگاهی نسبت به آسیب‌های درونی این گاز نداشتیم. به همین دلیل موضوع پایان نامه‌ام را فرآیند آسیب رسانی گاز خردل انتخاب کردم و این پژوهش‌ها سبب شد رابطه ام با جانبازان شیمیایی آسیب دیده، بیشتر شود.

با این حساب شما به همراه دکتر فروتن از نخستین پژوهشگرانی بودید که همزمان با تحقیق، به جانبازان شیمیایی خدمات درمانی ارائه می‌دادید؟

بله، خدا حفظ شان کند. ایشان از اساتید ارزشمند من بودند. در آن سال‌ها و در بحبوبه جنگ، آگاهی زیادی نسبت به میزان و فرآیند آسیب رسانی این گاز‌های خطرناک وجود نداشت. ایشان در همان شرایط جنگی به تحقیقات ادامه می‌‍دادند. مدام در حال ویزیت جانبازان شیمیایی بودند، من هم به عنوان یک محقق از محضر ایشان استفاده می‌کردم. استاد پاتولوژی من هم، مرحوم استاد رضا نقشینه بودند که با علاقه مندی، در این پژوهش، مرا راهنمایی می‌کردند. در کنار این عزیزان تمام تلاش ما این بود که بتوانیم خدمات بهتر و سریع‌تری برای خنثی‌سازی آثار این گاز‌ها در جانبازان شیمیایی داشته باشیم.

شنیده ایم به دلیل حرف و حدیث‌هایی در همان سال‌ها برای این که در جبهه حضور داشته باشید، ۴۰ واحد درسی را در یک ترم به طور فشرده گذرانده اید.

من را برگرداندید به سال ۶۴ و ۶۵ که دغدغه جدی من تبدیل شده بود به امداد رسانی در جبهه‌ها. این نوع رفتار‌ها همیشه در جامعه دیده میشه. همیشه عده‌ای هستند که می‌خواهند فضای کار‌هایی که صادقانه انجام می‌شود را با مسائل بی‌اهمیت آلوده کنند و ارزش‌های آن را کم جلوه دهند.

آن زمان توده مردم در خط امام و رهبری بودند و از رزمندگان پشتیبانی می‌کردند. اما عده‌ای اصلا باور نداشتند که جوان‌ها در خط مقدم می‌توانند از این خاک دفاع کنند. برخی اصلا در همان دوران دفاع مقدس هم ستون پنجم دشمن بودند. بازاری‌ای که در آن شرایط اجناس را احتکار می‌کرد خائن و ستون پنجم دشمن بود و به آن طرف تعلق داشت. در محیط دانشگاه‌ها هم بودند تعداد بسیار کمی که تصور شان این بود من و امثال من برای فرار از درس‌های سنگین به جبهه‌ها می‌رویم. برخی از اساتید هم از سر دلسوزی می‌گفتند مملکت آینده دارد. رزمنده‌ها در حال دفاع هستند شما در دانشگاه‌ها بمانید و آینده مملکت را بسازید. اما از نظر من این تفکر به واقعیت دفاع مقدس ما نزدیک نبود. به همین دلیل برای تمام شدن این حرف و حدیث‌ها این واحد‌ها را یکجا گذراندم و الحمدالله جزو اولین هم دوره‌ای‌ها هم بودم که توانستم از پایان نامه‌ام دفاع کنم.

پس این درست است که می‌گویند جبهه عرصه جهاد علمی هم بوده است؟

من می‌خواهم پا را از این فراتر بگذارم. به طور قطع عرض می‌کنم امروز هر پیشرفتی در این کشور دیده می‌شود از سرریز برکت‌های همان ۸ سال دفاع مقدس است. اگر امروز می‌بینید ما در عرصه‌های علمی، پژوهشی، مهندسی و صنایع موفق شده‌ایم به دلیل حضور همان رزمندگانی است که ذفاع مقدس به آن‌ها اتکا داشت. همان رزمندگانی که بهترین موقعیت‌های شان را گذاشتند برای زمانی دیگر و سلاح دست گرفتند و به ضرورت از این آب و خاک دفاع کردند.

چشم پزشک حاذق امروز ما، همان پزشک امداد رسانی است که در بحبوبه جنگ چاره‌ای نداشت جز این که چشم بیرون ریخته یک رزمنده در اثر انفجارات را، در سریع‌ترین زمان ممکن و با کمترین امکانات در یک بیمارستان صحرایی جراحی کند. بعد از جنگ بسیاری از رزمندگان وارد عرصه جهاد سازندگی شدند. اگر امروز سد‌های عظیم، سیلو‌های بزرگ، جاده‌ها و بزرگراه‌ها و نیروگاه‌های کم نظیر داریم دلیلش این است که بعد از جنگ همان بچه‌های مهندسی رزمی، پای کار سازندگی آمدند و برای این کشور خدمت کردند.

این همت در عرصه‌های علمی هم استمرار پیدا کرد و آن‌هایی که دلسوز بودند پای این کشور ایستادند و همه این‌ها از برکت‌های انقلاب و همان ۸ سال دفاع مقدس بود.

در چه سال‌هایی عرصه بیوتکنولوژی برای شما جدی شد؟

اوایل دهه ۷۰ بود که توجهم نسبت به این رشته علمی جلب شد. بیوتکنولوژی آن زمان علم جوانی تلقی می‌شد و بسیاری از کشور‌ها اصلا به آن ورود نکرده بودند. به همین دلیل مقطع دکترای تخصصی را در این رشته ادامه دادم و آشنایی با قابلیت‌های این فناوری، بنوعی دیگر من را در مسیر خدمت به خانواده‌های معظم شهدا قرار داد.

شما بعد از اتمام تحصیلات به کشور برگشتید. وقتی برای نخستین بار به مسئولان اعلام کردید به واسطه این علم می‌توانید بقایای به دست آمده از پیکر شهدای گمنام را شناسایی کنید شاهد چه برخورد‌هایی بودید؟

در سال ۸۰ به تازگی دوره دکترای تخصصی را به پایان رسانده بودم که خبر رسید قرار است ۲۰۰ شهید تفحص شده را در مراسمی تشییع کنند. دیگر آرام و قرار نداشتم. با مسئولان ارتباط گرفتم و از آن‌ها خواهش کردم ۵ گرم از بقایای این پیکر‌های مطهر را در اختیار ما قرار دهند. اصلا به این کار باور نداشتند. پیش از این هم بار‌ها به مراکز تخصصی مراجعه کرده و آن‌ها هر بار از شناسایی ابراز ناتوانی کرده بودند.

خوشبختانه، رئیس کمیته جستجوی مفقودین، مرا باور کرد. من تعدادی نمونه برای انجام تحقیقات لازم درخواست کرده بودم ولی، قرار شد از شهدای خلبانی که تفحص شده بودند، نمونه برداری کنیم. آن هم در معراج شهدا و در حضور خود خانواده‌ها!

و بالاخره کار آغاز شد، چندسالی مشغول تحقیق در این زمینه بودیم و به لطف خدا اولین پروفایل ژنتیکی شهدا در سال ۱۳۸۵ حاصل شد. بعد از آن که این خبر به گوش مسئولان رسید، از آن به بعد به این کار اعتماد کردند و همکاری‌ها با سهولت بیشتری انجام شد. این گروه از شهدا، اولین شهدای گمنامی بودند که بدون نام در عراق دفن شده بودند و در سال ۱۳۸۲ در پی تبادل، به کشورمان تحویل شدند با توجه به اطلاعاتی که از نمونه‌های خانواده‌های آن‌ها در اختیار داشتیم و به طور کلی نمونه‌ها محدود و مشخص بودند به سرعت کار شناسایی آن‌ها انجام شد و اکنون بسیاری از آن‌ها که مزارشان در محل یادمان شهدای خلبان در بهشت زهرا است، صاحب نام شده است.

یکی از چالش‌های پیش روی مرکز ژنتیک نور، کندی در کار شناسایی شهدای تفحص شده است و آمار شهدای گمنام دارای پروفایل شناسایی یا شهدای شناسایی شده، کم است. چه موانعی باعث تعویق در کار شناسایی شهدای تفحص شده می‌شود؟

ببینید، کار شناسایی هویت شهدای گمنام مبتنی بر پدیده وراثت است. در این زمینه لازم است اطلاعات پایه‌ای را برای مخاطبان شما عرض کنم. هر جنینی که شکل می‌گیرد نیمی از اطلاعات را از پدر و نیم دیگر را از مادر کسب می‌کند. این تلفیق سبب بوجود آمدن یک سلول با آرایش ژنتیکی جدید می‌شود. مجموعه تلاقی آن اسپرم و سلول تخمک سبب می‌شود یک سلول بوجود بیاید که تلفیقی از دو ساختار ژنتیکی متفاوت پدر و مادر است و در عین حال، منحصر به فرد است. یعنی ساختار آن نه عینا پدر و نه عینا مادراست. اما ۵۰ درصد شبیه به پدر و ۵۰ درصد شبیه به مادراست.

پس اگر من قرار است بقایای عزیز رزمنده‌ای که امروز یک بافتی از آن به دست آمده و شواهد قابل تشخیصی ندارد را شناسایی کنم، راه دیگری بجز رفتن به سراغ اطلاعات ژنتیکی او ندارم. حالا اینجا، ما از یک طرف با بقایایی از شهدا مواجه هستیم که باید از این سلول‌ها، ماده ژنتیکی استخراج بشود. سپس در مرحله بعدی این اطلاعات را بخوانیم و آن‌ها را به عنوان مارکر و شناساگر تبدیل به بانک کنیم. حالا من این اطلاعات به دست آمده را با چه چیزی باید مطابقت بدهم؟ طبیعتا با بانکی از اطلاعات پدر و مادر‌های محتمل.

توجه داشته باشید که این شهدا ممکن است به هر پدر و مادر شهیدی از سراسر کشور، تعلق داشته باشند. نه استان آن‌ها را می‌دانم. نه اطلاعاتی از شهری که اعزام شده اند دارم. نه می‌دانم مربوط به چه نژادی هستند. هیچ چیزی جز اطلاعات ژنتیکی از آن‌ها نداریم. پس باید یک بانک دی‌ای ان بزرگ از پدر و مادر‌های شهدای مفقود شده داشته باشیم. با اطلاعات کسب شده از خانواده شهدا، بانک داده‌های دی ان‌ای معلوم، شکل می‌گیرد. از طرفی، بقایای شهدا که در تفحص بدست می‌آید را هم در اختیار داریم که از آن‌ها استخراج ژن صورت می‌گیرد و همان اطلاعات ژنتیکی بدست آمده مجهول، با بانک معلوم ما مطابقت داده می‌شود. برای این که بدانیم یک نمونه شهید، متعلق به کدام یک از چند هزار نفر موجود از خانواده‌های شهدای محتمل است، جستجو در این بانک، نیاز به نرم افزار‌های پیشرفته دارد. این کار بدون نرم افزاری که بتواند مولفه‌های بسیار زیاد مارکر‌های ژنتیکی در نمونه‌های مجهول را با بانک معلوم مورد مقایسه قرار دهد امکان پذیر نیست. تا اواخر دهه ۸۰ به چنین نرم افزاری دسترسی نداشتیم.

چه عاملی سبب شد به جای استفاده از نرم افزار‌های موجود در خارج از کشور، تیم‌های تخصصی تحقیقاتی تشکیل بدهید و در نهایت به یک نرم افزار بومی سازی شده دست پیدا کنید؟

در آن سال‌ها خیلی بررسی کردیم. عمدتا باید سراغ نرم‌افزار‌هایی که در مجموعه‌های تخصصی مشابه مثل مراکزی که در مورد بقایای جنگ جهانی دوم کار می‌کردند، می‌رفتیم. سورس برنامه‌های این نرم افزار‌ها عمدتا مربوط و در اختیار بخش ژنتیک جنایی پلیس اف بی آی آمریکا بود. یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی ما استفاده و در اختیار داشتن این نرم افزار‌ها بود که البته بطریقی دریافت آن‌ها ممکن بود ولی، اولا بسیار گران تمام می‌شد و ثانیا آن نرم افزار‌ها، باید بصورت برخط استفاده می‌شد و اطلاعات را به شبکه وارد می‌کردیم که این کار، با صیانت از داده‌های ژنتیکی مردم کشورمان، مغایرت داشت. توجه داشته باشید معنای این کار این بود که شما هر نوع داده‌ای را تقدیم به دیگرانی می‌کردید که احتمال سوءاستفاده از اطلاعات آن‌ها بسیار محتمل بود.

بنا براین خود این ماجرا و ممانعت از این کار باعث شد گروهی تخصصی شکل بگیرد. این گروه بلافاصله شروع به الگوریتم نویسی کردند و در طی چند سال فعالیت مستمر توانستیم در سال ۱۳۸۹ با توان نیروی داخلی، به این نرم افزار دست پیدا کنیم و آن را در سال ۱۳۹۰ رونمایی کردیم. در واقع می‌خواستم عرض کنم که در تمام این سال‌ها کار خدمات رسانی همپای تحقیق و توسعه پیش رفته است و به تازگی قصد داریم این نرم افزار را با نرم افزار بسیار پیشرفته تری که حاصل تلاش متخصصان ماست جایگزین کنیم. این بخشی از چالش‌های ما بود، ولی هنوز چالش اصلی به قوت خود باقی است و آن تکمیل نبودن بانک اطلاعات از نمونه خانواده شهدای مفقود است.

در حال حاضر از نظر آماری نسبت شهدای شناسایی شده با شهدای مفقود به چه صورت است و چرا هنوز بانک اطلاعاتی خانواده شهدا در این مرکز تکمیل نشده است؟

ما در مواجهه با خانواده‌های معظم شهدا قرار داریم و باید پاسخگوی آن‌ها باشیم. آن‌ها با انتظارات روشنی به ما مراجعه می‌کنند. برای شهدای این خانواده‌ها ۳ حالت متصور هست. ما حدود ۵ هزار شهید داریم که پیکر آن‌ها پیش از شروع فعالیت این مرکز، تفحص شده و به شکل گمنام در سراسر کشور به خاک سپرده شده اند که قریب به ۴ هزار نفر از این شهدا در بهشت زهرا مدفون هستند و ما از آن‌ها نمونه در اختیار نداریم. آقای باقرزاده در کمیته جستجوی مفقودین معتقدند حدود ۴-۳ هزار شهید دیگر هم باید در تفحص‌های برون مرزی به دست بیاید. بنابر این ما در حال حاضرفقط از حدود ۴ هزار شهید بدست آمده از سال ۱۳۸۱ تاکنون نمونه برداری کرده ایم.

پس مسئله اصلی اینجاست که به طور قطع نمی‌دانید شهید مفقودالاثر خانواده‌هایی که به شما مراجعه می‌کنند جزو کدام یک از این دسته‌ها هستند؟

بله. نکته حائز اهمیت دیگر این است که والدین این شهدا در سنین سالمندی به سر می‌برند. کوچک‌ترین خبری از فرزندان شان که داغی را برای آن‌ها تازه کند برای سلامتی شان مخاطره‌آمیز است. با وجودی که نمونه گیری از والدین شهدا برای ما بسیار اهمیت دارد، اما ترجیح میدهیم که به طور مستقیم برای نمونه گیری به آن‌ها مراجعه نکنیم. ما نگران هستیم که فراخوان و یا اطلاع رسانی مستقیم به آنها، موجب شعله ور شدن آتش انتظاری بی پایان در آن‌ها و لطمه به سلامت شان بشود، اما با همه این حرف ها، ما چاره‌ای نداریم جز این که در قالب برنامه‌های پایش سلامت از این پدر‌ها و مادر‌ها نمونه گیری کنیم. متاسفانه بنیاد شهید در این زمینه همکاری مورد انتظار را نداشته است. این بنیاد اطلاعات همه این والدین را در دسترس دارد به سادگی میشود از آن‌ها نمونه گیری‌های لازم را در قالب همین طرح‌های پایش سلامت انجام داد، اما متاسفانه در این زمینه از همکاری بنیاد شهید بی بهره مانده ایم.

در تعامل‌هایی که با این بنیاد داشته اید پاسخ به این درخواست چه بوده است؟

در واقع این عزیزان خود را درگیر کار‌هایی که به آن‌ها محول شده می‌دانند. خیلی وقت‌ها نسبت به کار ما در این مرکز انتقاد‌هایی هست. به عنوان مثال بار‌ها شنیده ام که می‌گویند مملکت کار‌های روی زمین مانده مهم تری دارد و این پدر‌ها و مادر‌ها مفقودین، ۴۰ سال است که با این مسئله کنار آمده اند و شما با این مراجعه‌ها و کار‌های تان باعث تازه شدن داغ دل آن‌ها می‌شوید. اما به شخصه باور قوی دارم که این والدین تا عمر دارند نگران و چشم انتظار فرزندان شان هستند.

بار‌ها والدینی را دیده ام که پس از آن که فرزندان‌شان مورد شناسایی قرار گرفته و مزار پیدا کرده اند به آرامش می‌رسند. خودشان به زبان می‌آیند و می‌گویند انگار تازه زنده شده ایم. خیلی وقت‌ها من به آن‌ها که این انتقاد‌ها را مطرح می‌کنند، می‌گویم اگر بچه خودتان سر ساعتی که باید، به خانه برنگردد، چه حالی می‌شوید؟ اگر از این ساعت چند ساعت و چند روز بگذرد حال دل تان چگونه می‌شود. باورم این است که این پدر و مادر‌های سالخورده ما، هنوز همان دغدغه و چشم انتظاری را در دل دارند و با صبوری تلخی روزگار می‌گذرانند و وظیفه همگانی ماست تا جایی که امکان داریم برای آرام شدن دل آن‌ها تلاش کنیم.

آیا این مرکز شما بدون همکاری بنیاد شهید نمی‌تواند به اطلاعات این والدین دسترسی پیدا کند؟

تاکنون قریب به ۷۰ درصد خانواده شهدای گمنام سراسر کشور نمونه گیری شده اند، در برخی استان‌ها بالای ۹۰ درصد نمونه گیری شده اند و در مقابل، استان‌هایی هم مثل تهران هستند که تقریبا از ۳۰ درصد خانواده‌ها نمونه دراختیار داریم. یک همت جدی می‌طلبد که به سرعت این بانک را تکمیل کنیم. من یقین دارم در این زمینه، نیرو‌های مشتاق داوطلبی وجود دارند و ترجیح میدهیم که بتوانیم در سایه اجرای برنامه پایش سلامت، به چند سی سی از خون این عزیزان دسترسی پیدا کرده و بانک خانواده‌ها را تکمیل کنیم.

یک خاطره در این زمینه دارم که یاد آوری آن باعث می‌شود از کامل نبودن این بانک، بیشتر آزرده شوم. یک روز از بیمارستان خاتم الانبیا به ما اطلاع دادند که مادر پیر یک شهیدگمنام در بیمارستان بستری شده است. به سرعت هماهنگ کردم و دوستان رفتند نمونه خون این مادر عزیز را گرفتند و آوردند و همان موقع نیرو‌های متخصص ما شروع به کار کردند. اتفاقی که افتاد باور نکردنی بود. شهید این مادر پیر، ۵ سال بود که در این مرکز پروفایل شناسایی داشت و انتظار این مادر ۵ سال تمام، تنها و تنها به دلیل عدم دسترسی ما به نمونه‌ای از این خانواده بیشتر طول کشیده بود. والدین این شهدای گرانقدر، در سنین سالمندی هستند. بیماری‌های مختلف دارند. ما نمی‌توانیم به سراغ شان برویم و بدون این که شواهد تشخیصی را بدست آورده باشیم، آن‌ها را امیدوار کنیم، اما با انجام یک آزمایش ساده که به راحتی با همکاری بنیاد شهید امکان‌پذیر است، می‌توانیم به بخشی از این انتظار‌های طولانی پایان دهیم.

آقای دکتر می‌دانیم که نمونه‌هایی که از پیکر مطهر شهدای تفخص شده به شما می‌رسد مشابه نمونه مناسب بیمارستانی یا نمونه‌هایی که در حوادث و سوانح استخراج می‌شود نیستند. در بسیاری از موارد امکان استخراج دی ان‌ای از این نمونه‌ها وجود ندارد. در چنین شرایطی کار تحقیقی متخصصان شما به چه صورت ادامه پیدا می‌کند؟

بله، همین طور است. من در ارتباط با این سوال شما باید به چند نکته اشاره کنم. بافت‌های پیکر این شهدای عزیز سال‌ها و سال‌ها در شرایط رملی، باتلاقی، همراه با بقایای سلاح‌های شیمیایی، اسلحه و ادوات جنگی مختلف بوده و با این شرایط بسیار آسیب دیده اند و بعضا امکان استحصال دی ان‌ای مطلوب از این بقایا ممکن نیست. در این وضعیت تنها می‌توانیم به پیشرفت علمی و یافتن روش‌های حساس‌تر در آینده، امیدوار باشیم.

همان طور که اشاره کردم در تمام این سال ها، بخش پژوهش ما پا به پای بخش شناسایی، رشد و توسعه پیدا کرده است. مثلا در گذشته اگر تنها از طریق اطلاعات پدر و مادر می‌توانستیم مطابقت انجام دهیم امروزه با پیشرفته شدن این روند و نرم افزار‌های موجود از سایر بستگان نزدیک هم می‌توانیم اطلاعاتی دریافت کنیم که امکان مطابقت دهی با پروفایل را داشته باشد. در کنار این توضیحات باید به این نکته هم اشاره کنم که فعالیت‌های بسیار گسترده‌ای در پشت صحنه کار شناسایی هست که با مطلوب بودن مجموع این شرایطی که عرض شد منجر به نتیجه دهی و شناسایی یک شهید مفقود می‌شود.

مرکز ژنتیک ایران تعاملات دنباله داری با دیگر مراکز بین المللی که دارای فعالیت‌های مشابه با این مرکز هستند دارد. در مقایسه با این مراکز جایگاه این مرکز به چه صورتی تعریف می‌شود؟

این تعریف با توجه به خروجی فعالیت‌ها انجام می‌شود. ما پیشرفته‌ترین مرکز ژنتیک خاورمیانه را در اختیار داریم. کار با هدف شناسایی شهدای مفقود شروع شد و به برکت آن‌ها به سرعت در این زمینه پیشرفت‌های چشم‌گیری داشتیم. امروزه ما با هزینه‌ای معادل یک بیستم از هزینه پروژه‌های مشابه خارجی در کمترین زمان ممکن کار شناسایی مفقودین سوانح مختلف را انجام می‌دهیم. به عنوان مثال کار شناسایی شهدایی که همراه با شهید تهرانی مقدم در انفجار از دست دادیم تنها ۷۲ ساعت زمان برد و همه این‌ها نشانگر پیشرفت نیرو‌های متخصص داخلی ما در این مرکز است که حالا با توجه به گسترده شدن، خدمات متنوعی را به جامعه ارائه می‌دهیم.

آقای دکتر اجازه می‌خواهم یک دغدغه عمومی را در مورد شهدای تفحص شده مطرح کنم. دفاع مقدس ما در منطقه وسیعی از مناطق مرزی شکل گرفت. در بسیاری از جنگ‌ها نبرد تن به تن در جریان بوده است و به واسطه همین نوع درگیری ممکن است بقایای این شهدا همراه با بقایایی از نیرو‌های عراقی در منطقه‌ای به جا مانده باشد که حالا مورد تفحص قرار گرفته است. سوال اینجاست که در وهله اول این جدا سازی‌ها به چه صورت انجام می‌شود؟

سوال شما دغدغه به جایی را در خود دارد. همان طور که اشاره کردید بیش از ۸ هزار کیلومتر مربع منطقه عملیاتی داشته‌ایم. نظر شما را به این نکته هم جلب می‌کنم که بسیاری از این مناطق بار‌ها و بار‌ها در طول جنگ بین ما و دشمن دست به دست شده است. به عنوان مثال خرمشهر مدت‌ها در محاصره و اشغال دشمن بود و حتما در آن امکان نبرد تن به تن و انفجار‌هایی بوده که نیرو‌های دو طرف جان شان را در آن از دست داده باشند.

اینجا باید شما و مخاطبان تان را متوجه زحمت بی دریغ کمیته‌های شناسایی و تفحص شهدای مفقود کنم. کسانی که جان شان را کف دست شان گذاشته‌اند و هنوز هم شهید می‌دهند. دو ماه پیش ما شهید توکلی فرمانده یکی از این کمیته‌ها را در عملیات‌های تفحص از دست دادیم. همین بچه رزمنده‌های مخلص هستند که به دنبال مفقودین می‌روند. این‌ها مثل راه‌بلد هستند. می‌دانند چه گردانی چه یگانی از کدام استان در کجا مستقر بودند. مناطق عملیاتی را می‌شناسند و می‌دانند در چه نقاطی احتمال درگیری بوده است و نتوانسته اند پیکر‌ها را به عقب برگردانند.

در حال حاضر این عزیزان با طرف عراقی همکاری دارند. آن‌ها هم در قالب فعالیت‌های پزشکی قانونی به این عرصه ورود پیدا کرده اند و با همکاری صلیب سرخ کار شناسایی و تبادل انجام می‌شود. البته بار تخصصی و فنی روی دوش نیرو‌های ایرانی است. به طور کلی ۱۵ مولفه وجود دارد که به واسطه آن‌ها می‌توانیم این تفکیک‌های اولیه را انجام دهیم. ملزومات همراه این رزمنده‌ها با هم متفاوت بوده است. لباس ها، کلاه خود، آرم‌های نظامی، فانوسقه، قمقمه و دیگر اداوات رزمندگان ما با آن‌ها متفاوت است و همراه بودن این‌ها همراه با بافت‌ها کمک زیادی به ما می‌کند. می‌خواهم این اطمینان را به مردم بدهم که بالای ۹۵ درصد از تفحص شده‌ها به این شکل تفکیک می‌شود. از ۵ درصد باقی مانده پروفایل تهیه می‌شود و به این شکل از آن‌ها نگهداری به عمل می‌آید تا به خانواده‌های شان برسند. مدتی پیش ۱۷ مورد از این بافت‌های استخوانی را به مرکز تحویل دادند و ما به این نتیجه قاطع رسیدیم که این‌ها بقایای نیرو‌های ما نیستند و آن‌ها را به عراقی‌ها تحویل دادیم. این تعامل با همکاری دو طرف ادامه دارد تا دیگر جایی برای این نوع نگرانی‌ها نباشد.

آقای دکتر همکاران‌تان به ما اطلاع داده اند که بدون وضو گرفتن به بخش پیکرشناسی مجموعه نمی‌روید. از حس و حال تان هنگام کار کردن در این سالن به ما بگویید؟

این بخش نه تنها برای من بلکه برای همه متخصصان ما بسیار مقدس است. باقی مانده پیکر نازنین شهدای ما در این بخش نگهداری و مورد بررسی قرار می‌گیرد. همکار‌های من تخصص‌هایی نظیر آناتومی، انسان باستان شناسی و پیکرشناسی دارند. همه آن‌ها با عشق و اعتقاد راسخ در این مرکز کار می‌کنند. عمده آن‌ها خانم‌های جوانی هستند که کار تحقیق و پژوهش را نیز در کنار کار‌های شناسایی این شهدا پیش می‌برند.

بار‌ها شده من خدمت خانواده‌های معظم شهدایی رسیده ام که پیش از این که شناسایی شوند دفن شده اند و بعد‌ها به واسطه پروفایل‌های موجود ما توانسته‌ایم خانواده آن‌ها را شناسایی کنیم. وقتی خدمت آن‌ها می‌رسم متوجه بی قراری آن‌ها هستم. به آن‌ها عرض می‌کنم که همین متخصصان زبده و تحصیلکرده ما برای شهید غریب شما خواهری کرده اند. باید در اتاق پیکر شناسی باشید و رفتار این متخصص‌ها با باقی مانده این پیکر‌ها را ببینید. برای من میزان احترام و عشق شان قابل توصیف نیست. من هم به عنوان خدمتگزار کوچک این مجموعه عاشق این بخش از این مرکز هستم و با تمام احترام و حضور قلبی در کنار بقایای این پیکر‌ها حاضر می‌شوم.

در برخی از موارد همراه با تیم اطلاع رسانی به دیدار خانواده شهیدی که فرزندشان توسط متخصصان شما مورد شناسایی قرار گرفته رفته‌اید. خاطره‌ای از این دیدار‌ها برای ما بگویید.

همان طور که عرض کردم والدین این شهدا در سنین سالمندی هستند. ضعیف شده‌اند و با انواع بیماری‌ها روزگار می‌گذرانند. وقتی به قطعیت می‌رسیم که شهیدی متعلق به این والدین است هماهنگی‌های مختلفی انجام می‌شود. به طور ناگهانی نمی‌توانیم این خبر را بدهیم. تجربه ثابت کرده که این خبر هیجان بسیار بالایی برای این والدین چشم انتظار دارد. به همین دلیل معمولا ابتدا به بستگان دیگر آن‌ها اطلاع داده می‌شود و آن‌ها آرام آرام این خبر را به والدین شهدا می‌دهند.

بهترین و تاثیر گذار‌ترین خاطره‌ای که دارم مربوط به ملاقاتم با مادر شهید علی هاشمی بود. پیش از ذکر خاطره لازم است ذکر کنم که ایشان یکی از شهدای مظلوم ما بودند. در مورد پرونده ایشان شبهاتی وجود داشت. پیکر ایشان را در جزیره حور تفحص کردند و بعد‌ها به برکت شناسایی او شهدای دیگری نیز در این منطقه تفحص شدند. خلاصه وضعیت این شهید والامقام به گونه‌ای بود که در مورد شان افترا‌هایی مطرح شد که بعد‌ها همه این‌ها بنا به دلایل محکمی رد شد. مادر ایشان در اهواز زندگی می‌کنند. من حامل سلام ویژه مقام معظم رهبری به ایشان بودم. حضرت آقا از من خواستند سلام شان را به ایشان برسانم. این مادر تا مدت‌ها این شهادت را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند پسرم زنده است. یادم هست وقتی به اهواز رفتم برای من تعریف کردند که یک شب در خواب دیده اند علی آقا آمده و در درگاهی اتاق شان ایستاده و با لحن «داش مشتی» گفته "مادر این همه منتظر من بودی حالا که من بعد ۲۷ سال برگشته ام من را تحویل نمی‌گیری؟ " و همین خواب سبب شده بود که مادر شهید به یقین که ما رسیدیم برسد و آرامش بگیرد.

خانواده شهدایی که مورد شناسایی قرار گرفته اند و اکنون مزار مشخص دارند خیلی قدردان زحمات همکاران ما هستند. به ما لطف زیادی دارند و رابطه ما مثل رابطه یک فامیل با هم شده است. حرف اول و آخر من این است که تا جایی که امکان دارد چشم انتظاری آن‌ها را کوتاه کنیم. این مطالبه جدی ما از همکاران عزیزمان در بنیاد شهید است که همکاری کنند تا در قالب طرح پایش سلامت، به سرعت بانک مان را تکمیل کنیم تا ان شاالله با عنایت همین شهدا و همین تعامل‌ها با سرعت بیشتری کار شناسایی شهدای گمنام را پیش ببریم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی