سیاستمدار ایرانی با کتک‌کاری همسرانش تفریح می کرد+ عکس

رضاشاه، سال‌ها قبل از به قدرت رسیدن و هنگامی که واحد نظامی‌اش در همدان مستقر بود، با زنی به نام صفیه ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی به نام «همدم‌السلطنه» شد که البته، محمدرضاپهلوی و مادرش، او را به رسمیت نشناختند و از دربار راندند. همدم‌السلطنه، بعد از انقلاب در ایران ماند و در دهه ۱۳۶۰، درگذشت. احتمالاً ازدواج رضاخان با صفیه، تنها ازدواج وی با هدف تشکیل خانواده بوده است. او مدتی بعد از طلاق دادن صفیه، با تاج‌الملوک آیرملو، مادر محمدرضا، ازدواج کرد. پدر تاج‌الملوک، سرتیپ قزاق بود و این وصلت، می‌توانست موقعیت رضاخان را ارتقا دهد. تاج‌الملوک زن زیبایی نبود و اخلاق درستی نداشت. او به دلیل جایگاه نظامی پدرش، همیشه با رضاخان درشتی می‌کرد و حتی پس از به قدرت رسیدن وی نیز، این اخلاق را ترک نکرد. رضاشاه به این دلیل که تاج الملوک مادر ولیعهد بود، معمولاً این رفتار‌ها را نادیده می‌گرفت؛ اما در عوض می‌کوشید تا از مجاری دیگر، زهرش را به او بریزد!

هوو‌های تاج‌الملوک!

با آغاز وزارت و سردار سپهی رضاخان، رفتار‌های تاج‌الملوک بدتر شد؛ او امان همه را می‌برید، حتی امان شوهرش را! قزاق قلدر که از دست تاج‌الملوک کلافه شده بود و از طرفی در آن زمان، برای به دست آوردن مشروعیت، نیاز به حمایت برخی شاهزادگان قاجاری داشت، با یک تیر دو نشان زد و به خواستگاری نوه مجدالدوله، از رجال صاحب‌عنوان خاندان قاجار رفت و توانست در ۴۷ سالگی، با توران، نوه ۱۷ ساله مجدالدوله ازدواج کند؛ دختری تحصیل کرده و زیبا که آداب معاشرت می‌دانست و رضاخان به او علاقه زیادی داشت. این دو، صاحب پسری شدند که نامش را غلامرضا گذاشتند. با این حال، تاج‌الملوک آرام ننشست و نبردی بی‌امان را علیه توران که آشکارا از او بهتر بود، آغاز کرد. رضاخان که با مخمصه عجیبی روبه‌رو شده بود، یک سال بعد توران را طلاق داد تا تاج‌الملوک دست از سرش بردارد. البته گزارش‌هایی در دست است که رضاخان، توران را طلاق نداد، بلکه به تاج‌الملوک گفت او را طلاق داده است!

رضاخان مدتی بعد، دوباره تصمیم گرفت ازدواج کند و این بار هم به سراغ قاجار‌ها رفت و با عصمت، دختر مجلل‌الدوله، عقد ازدواج بست. تاج‌الملوک که فکر می‌کرد این دفعه هم می‌تواند هووی خود را، مانند دفعه قبل، از میدان به در کند، دوباره ساز ناسازگاری را کوک کرد؛ اما عصمت مانند توران نبود که با تشر تاج‌الملوک عرصه را خالی کند؛ او ماند و از رضاخان صاحب پنج فرزند شد که چهارتای آن پسر بود! حالا دیگر نمی‌شد پای هوو را قلم کرد! به این ترتیب، کشمکش میان تاج‌الملوک و عصمت، تا آغاز سلطنت رضاشاه ادامه یافت و به یک بحران داخلی در دربار مبدل شد.

ماجرای محاصره کاخ عصمت

تاج‌الملوک تعدادی ندیمه داشت که از خاندان مشهدی ناظر بودند. این ندیمه‌ها، در واقع ارتش تاج‌الملوک محسوب می‌شدند و به نیابت از او، به جنگ با عصمت می‌رفتند. حسین فردوست در خاطراتش می‌نویسد: «در آن زمان دیوار‌های قبلی داخل باغ سعدآباد را برداشته بودند و برای هر یک از اعضای خانواده پهلوی، ساختمانی درست کرده بودند (به شکلی که اکنون است). ندیمه‌های مادر محمدرضا، به دستور او، با چوب و چماق به ساختمان عصمت حمله می‌بردند. به محض این‌که عصمت از حمله باخبر می‌شد، در‌های ساختمان را قفل می‌کرد و خود در اتاقی مخفی می‌شد و از آن‌جا به رضا خبر می‌داد. رضا قدم‌زنان، آرام آرام خود را به ساختمان عصمت نزدیک می‌کرد و ندیمه‌ها با دیدن او پا به فرار می‌گذاشتند. آن‌ها پس از فرار مورد مؤاخذه مادر محمدرضا قرار می‌گرفتند که به آن‌ها می‌گفت: ترسو‌ها رضا که ترس ندارد! و به ترکی می‌گفت: کول باشیان (خاک بر سرتان!). ندیمه‌ها برای این‌که موقعیت خود را از دست ندهند، هر بار به مادر محمدرضا قول می‌دادند که دفعه دیگر استخوان‌های عصمت را خُرد خواهیم کرد! مادر محمدرضا می‌گفت: ببینیم و تعریف کنیم!»

تفریحات سالم رضاشاه!

با وجود این درگیری‌های سنگین، رضاشاه واکنش شدیدی نشان نمی‌داد. او درگیری و کتک کاری زن‌هایش را دوست داشت؛ شاید برای این‌که می‌دید دو نفر دارند بر سر او با هم درگیر می‌شوند. گاه پیش می‌آمد که اصلاً خودش دعوا به راه می‌انداخت و با خبرکشی به تاج‌الملوک و عصمت، دعوا را میان آن‌ها برقرار می‌کرد؛ آن‌وقت خودش می‌نشست و می‌خندید! به هر حال، او هم به تفریح نیاز داشت! دعوای میان تاج‌الملوک و عصمت، تا زمان فرار رضاشاه از ایران، ادامه داشت. تاج‌الملوک، با آغاز دوران سلطنت پسرش، کوشید تا جایی که امکان دارد، هووی خود را آزار دهد؛ عصمت از دربار رفت؛ ولی پسرانش ماندند و جای مادرشان را خالی کردند!برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی