افشین با وعده ازدواج باعث طلاق من شد اما او یک روباه هوس باز است / وقتی وارد خانه شدم شوکه شدم!

به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که قصد داشت از دومین همسرش طلاق بگیرد و روزگار دیگری را آغاز کند. او که مدعی بود با رفتارهای فسادآلود شوهرش نمی تواند به این زندگی مشترک ادامه دهد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:16 ساله بودم که به طور سنتی پای سفره عقد نشستم و با «کرامت»ازدواج کردم.

او تک پسر خانواده اش بود و5 خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده بودند.دراین شرایط تصور می کردم خانواده کرامت مرا خیلی دوست خواهند داشت چرا که تنها عروس خانواده آن ها بودم! ولی متاسفانه شوهرم فقط در جست وجوی محبت دیگران بود و خودش به هیچ کس محبت نمی کرد. در واقع جوانی لوس و بی مسئولیت بارآمده بود و تنها اوقاتش را بارفیق بازی می گذراند! بارها به مادر شوهرم گلایه کردم تا او را از رفتارهای زشت بازدارند اما متاسفانه آن ها به جای آن که شوهرم را نصیحت کنند، همیشه مرا مقصر رفیق بازی های او جلوه می دادند و دوست نداشتند به فرزندشان بالاتر از«گل» بگویند!

دراین وضعیت وقتی دچار مشکلات مالی شدیم، به ناچارکاری در بیرون از منزل برای خودم دست وپا کردم تا حداقل مخارج روزمره زندگی را تامین کنم!ولی خیلی زود فهمیدم که شوهرم به دلیل همین بازی ها در دام اعتیاد گرفتار شده است و مواد مخدر صنعتی مصرف می کند. از سوی دیگر دختر خاله ام نیز با همسرش دچار اختلافات خانوادگی شده و درآستانه طلاق بودند به همین دلیل هم من به منزل آن ها رفت وآمد می کردم  تا شاید بتوانم از متلاشی شدن زندگی دختر خاله ام جلوگیری کنم ولی در اثنای همین رفت وآمدها با پسر عمویم به نام افشین به درددل نشستم. او نیز بیشتر اوقات به منزل دختر خاله ام می آمد چرا که با شوهر او دوست صمیمی بود! من که خودم مشکلات زیادی داشتم، سفره زندگی ام را گشودم و اختلافات شدیدی را که با شوهرم داشتم، برای «رحمت»بازگو کردم.

او هم که به تازگی از همسرش جدا شده بود، بنای دلسوزی گذاشت و مرا تشویق به طلاق کرد. رحمت جوانی چرب زبان و خوش چهره بود به همین دلیل هم مرا چنان فریب داد که خودم هم نفهمیدم چگونه در دام او افتادم.خلاصه«رحمت» به من قول داد که اگر از «کرامت» طلاق بگیرم، با من ازدواج می کند و پسرم را هم به فرزندی می پذیرد! من هم که از اعتیاد و رفتارهای غرورآمیز شوهرم خسته شده بودم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و با وجود مخالفت های خانواده و اطرافیانم از «کرامت» جدا شدم و با او ازدواج کردم اما هنوز 3ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «رحمت»دیگر اجازه نداد فرزندم با ما زندگی کند. از طرف دیگر نیز او فقط با فضای مجازی اینستاگرام و تلگرام سرگرم بود وتصاویری از خودش با پوشش های مختلف می گذاشت و خود را دکتر،مهندس و غیره معرفی می کرد و بدین ترتیب دختران و زنان جوان را به دام می انداخت و از آنان سوءاستفاده می کرد.

او مانند روباهی حیله گر در فضای مجازی نفوذ کرده بود و زندگی بسیاری از زنان رابه آشوب می کشید. من هم از این وضعیت اطلاع داشتم اما به روی خودم نمی آوردم چرا که نمی خواستم بیشتر از این دچار تالمات روحی و روانی شوم!«رحمت» هم که می دانست من به خاطر حفظ آبرو به خانواده ام چیزی نمی گویم، از این شرایط نهایت سوءاستفاده را می کرد و تنها به فکر خوش گذرانی های خودش بود. من هم با کارگری هزینه های زندگی را می پرداختم تا این که یک روز وقتی به طور اتفاقی زودتر از همیشه به خانه بازگشتم، ناگهان چند دختر وپسر جوان را درکنار شوهرم دیدم که به طور زننده ای مشغول خوش گذرانی بودند. با دیدن این صحنه دردناک،دیگر دوام نیاوردم و ....

 با دستور سرهنگ جواد یعقوبی(رئیس کلانتری سپاد مشهد) بررسی های تخصصی و کارشناسی مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای واکاوی این ماجرای تلخ،آغاز شده است.

 

وبگردی