زن چادری ام ناگهان مانتو تنگ پوشید / تتوهای دکتر مرد روی بدن زنم دیوانه ام کرد

به گزارش رکنا، دانیال که جوانی سربه زیر، آرام و متین به نظر می رسید همراه با خانمی آرایش کرده وارد اتاق شدند!

بدون هیچ مقدمه ای و قبل از اینکه بخواهم فضا را برای بیان مشکلات شان فراهم سازم، لب به سخن گشود.

سال قبل به خواستگاری اش رفتم، شیما همانی بود که می خواستم؛ چادری، عفیف، با حیا و با وقار .

آغاز خوبی داشتیم، خیلی خوش می گذشت!

افکار، اندیشه ها و باورهایمان نزدیک به هم بود و اشتراکات بسیاری داشتیم، برای همین هم هر جا می رفتیم و هرکاری می کردیم، به اتفاق لذت می بردیم؛ مسجد، هیئت، مشهد، حرم، قبور شهدا و ...

ولی این ماه های عسلی خیلی زود زهر مار شد

شیما رفت و شیمای دیگری برگشت.

چادر را کنار گذاشت، لباس هایش به سرعت تنگ و تنگ تر شد!

آرایشش هم غلیظ و غلیظ تر!

نمی دانستم، از کجا دارم می خورم! گوشی اش، رفقایش، سرکارش، دانشگاهش ...!؟

هرچه تلاش می کردم، مجابش کنم، ترمز تغییر را بکشد و اندکی درنگ کند! بی فایده بود.

آنقدر تذکر داده بودم که دیگر حوصله من و غرغرهایم را نداشت!

از هم دور شده بودیم. کنار هم بودیم، ولی دور از هم.

روزهای زن، زندگی، آزادی پارسال اوج شکافی بود که بین خودم و شیما تجربه کردم.

هرچه تلاش کردم او را بفهمم، فایده نداشت.

نشدنی بود!

باورم نمی شد همان شیمای چادری سر به زیر، برای تتو روی بدنش پیش دکتر مرد برود!!!

نمی توانستم با خودم، ارزش هایم و شیمای جدید کنار بیام و برای همین، پیشنهاد طلاق توافقی را دادم.

و شیما گفت: این بهترین هدیه زندگی ام بود، ممنونم دانیال!!!

شیما بی تفاوت به سخنان پراز حسرت همسر، نشسته بود و با ناخن هایش بازی می کرد.

دانیال که ساکت شد، سرش را بالا گرفت و گفت: دانیال حقیقت را می گوید.

راستش را بخواهید من از همان وقت که خانه پدرم بود، با حال درونی و نمای بیرونی ام مشکل داشتم.

درونم تلاطمی از اندیشه ها، باورها و افکار بود که نمی دانستم چه وقت و به کدام سمت آرام می گیرد؛ به سمت ارزش های خانوادگی ام که موروثی به من رسیده بود میل می کنم یا نهایتا در برابر افکار جدیدی که در وجودم طوفانی به پا کرده بود، تسلیم می شوم!؟

جنگی بود که بیا و ببین!

با پدرم و مادرم می رفتیم امامزاده، نماز جماعت، زیارت عاشورا، سفره نذری و ...، ولی راستش دلم جای دیگری سیر می کرد.

با دانیال که آشنا شدم، گفتم شاید همانی است که قرار است با او آرام شوم.

روزها و ماه های اول عقد و زندگی خوب بود.

کم کم باور کرده بودم، هر چه به آن اعتقاد داشته ام، درست بوده و مسیر همان است که در آن بوده ام.

دانیال هم جلوتر از من و محکم تر از من در این مسیر گام بر می داشت و  با هم پیش می رفتیم.

ولی حالا که فکر می کنم می بینم این رفتارها هیچ کدام حقیقی نبود و نمایشی بود که بخشی از وجودم به آن تن داده بود.

لحظاتی سکوت کرد! نمی خواستم رشته افکار و حرف هایش پاره شود. منتظر ماندم تا ادامه دهد.

قطره اشکی که روی گونه اش می لغزید را کنار زد و با صدایی رساتر از قبل، گفت: اما بالاخره تصمیمم را گرفتم و خودم را از آن دوگانگی رهانیدم.

و اینی شدم که می بینید!

الان هم دانیال را دوست دارم، ولی فقط خودش را ! نه آنچه بدان باور دارد!

آزاد شود تا کنارش باشم!

دانیال هم با جدیت گفت: من همانی هستم که بدان باور دارم، این تو هستی که فریب خورده ای و اصالتت را از دست داده ای! مطمئن باش پشیمان می شوی و آن روز دیگر خیلی دیر است!

خانم لطفا امضاء کنید، برویم دنبال بدبختی مان.

تحول تاریخی سریع و بی سابقه­ آنچه که در دوران اخیر در حال تجربه آن هستیم، شکافی عمیق در ارزش ها، باورها و اندیشه های انسان ها پدیده آورده است.

حاصل آن شکل گیری دو طیف اجتماعی معروف به اهالی سنت و اهالی مدرن هستند که سبک متفاوتی را زندگی می کنند.

بدون پرداختن به این مسئله که حقیقت به کدام سو نزدیک تر است، باید تایید کرد که بروز این شکاف در بسیاری از خانواده ها، مشکلات بسیاری پدید آورده است. از جمله شکاف عمیق بین همسران یا بین والدین و فرزندان!

شناخت کافی پیش از ازدواج و مراقبت از افکار و ارزش ها پس از ازدواج، می تواند به پایداری فرهنگی و قوام روابط در خانواده کمک کند.

در این تجربه، شیما تحت تاثیر موقعیت هایی مانند دانشگاه، شرکت، دوستان و... با اندیشه هایی آشنا می شود که شخصیت، ارزش ها و باورهایش را به کلی تغییر می دهد.

حتی می توان از تحلیل جلسه مشاوره شان به این نتیجه رسید که او حداقل در ناخودآگاه ازدواج با دانیال را راهی برای کسب استقلال نسبی از خانواده پدری و رهایی از آن سبک زندگی می دانست.

ولی عدم همراهی دانیال در این مسیر، کار را به بن بست کشانده و اکنون اسامی شان روی پوشه طلاق توافقی ثبت شده است.

جلسات متعدد مشاوره پیش از ازدواج، شما را با لایه های پنهانی افکار، ارزش ها و شخصیت طرف رابطه تان آشنا و چشم تان را برای انتخاب بازتر می کند.

به قلم سیدمحمد شاهچراغ رئیس مرکز مشاوره آرامش سمنان

وبگردی