قتل انتقامجویانه بخاطر شکستن بینی پسربچه 5 ساله ! / داستانی از نامردی یک برادر !
رکنا : شکستن بینی پسربچه ۵ ساله در افغانستان آخرین جرقه اختلافات قبیلهای بود که منجر به جنایت پشت فروشگاه رفاه تهرانسر شد.
به گزارش خبرنگار حوادث رکنا ، درگیریشان ریشه قدیمی دارد. از سالها پیش دو طایفه بارها به جان هم افتادهاند.۲۰، ۲۵ سال و شاید هم بیشتر!
در این سالها بارها در افغانستان با هم جدال داشتند. ابراهیم، داماد خانواده است. او یک سال قبل به اتهام همدستی در قتل به دام افتاد اما اتهامش را قبول نداشت. میگفت ضربهها را برادرزنش به نام نصیر زده بود. میگفت او فقط به کتف مقتول چاقو زد و در مورد انگیزه برادران زنش میگفت:«حشمت و برادرانش در یک عروسی در افغانستان دعوا راه انداخته بودند و در زدوخورد، بینی پسر ۵ ساله یکی از برادرزنهایم به نام شنبه را شکسته بودند. از همان موقع شنبه به سیم آخر زد و گفت حشمت را ادب میکنم. اختلافات برادران زنم با خانواده حشمت از سالها قبل به خاطر اختلافات اعتقادی شروع شده بود.»
قتل حشمت روز ۱۱ فروردین سال ۱۴۰۱ پشت فروشگاه رفاه تهرانسر رخ داد.
نصیر در جلسه بازجویی روز گذشته گفت:«برادرم به نام شنبه به ما گفته بود حشمت نباید سیزده بدر را ببیند.»
۴ ناشناس به او حمله کرده و تنها در چند ثانیه او را زیر ضربات چاقو غرق در خون نقش زمین کردند.
حشمت در بیمارستان به کام مرگ رفت و رسیدگی به پرونده قتل در دستور کار محمدجواد شفیعی بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت.
بررسی دوربینهای مداربسته حکایت از ضبط کامل صحنه جنایت داشت. تحقیقات جنایی کلید خورد و یک سال پس از جنایت منجر به دستگیری ابراهیم و شنبه و یکی دیگر از برادران آنها شد. بررسیها نشان میداد کینه «شنبه» از حشمت قدیمی است.
مدتی قبل از حادثه، شوهرعمه ابراهیم به قتل رسیده بود که شنبه به دیگران گفته بود عامل جنایت برادر حشمت است!
دو سال از جنایت میگذشت و نصیر هنوز تحت تحقیق بود تا اینکه ۲ روز قبل او در مغازه مرغفروشی محل کارش واقع در حوالی تهران شناسایی و دستگیر شد.
متهم روز گذشته در شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران تحت بازجویی قرار گرفت.
گفتوگو با قاتل پشیمان
ادامه این گزارش را در گفتوگوی خبرنگار «ایران» با متهم پرونده بخوانید.
درگیری تو و برادرانت با مقتول چه بود؟
من درگیریای نداشتم، حدود ۱۳ سال است ایران زندگی میکنم و فقط درگیر کار و زندگی خودم بودم.۶ سال قبل ازدواج کردم و تازه داشت وضعم خوب میشد که برادرم از ما خواست به حشمت گوشمالی بدهیم. من از بچگی در کنار حشمت و برادرانش بزرگ شده بودم. می دانستم خانوادهام با آنها درگیری دارند اما من کینهای نداشتم.
پس چرا قبول کردی همدست برادرانت شوی؟
برادرم شنبه، چند سال بعد از من به ایران آمد. او به کار و کاسبی من حسادت میکرد و مدتی با من قهر بود. تازه آشتی کرده بودیم که گفت باید حشمت را ناکار کنیم. گفت اتفاقی هم بیفتد من مراقب زن و ۲ دختر خردسالت هستم، اما بعد زیر حرفش زد. میگفت اگر دستگیر شدید اسمی از من نبرید! تا یک سال بعد از جنایت هم دستگیر نشده بود و در آن مدت با اینکه میدانست من به افغانستان فرار کردهام اما هزار تومان هم کمک زن و فرزندانم نکرد.
از روز حادثه بگو.
«شنبه» به دوستش به نام مجید گفته بود آمار رفتوآمدهای حشمت را بدهد، او هم محل تردد حشمت را به ما گفت. سر راهش سبز شدیم و ضرباتی به او زدیم اما من قصد کشتنش را نداشتم، فقط میخواستم او را بترسانم.
چرا با چاقو ضربهای عمیق به پهلوی مقتول زدی؟
هول شده بودم!
چاقو را از کجا آوردی؟
من سالها بود در کار مرغفروشی بودم، آن چاقو هم مخصوص کندن پوست ماهی بود.
چطور دستگیر شدی؟
بعد از قتل به افغانستان رفتم. یک سال که گذشت میدانستم برادرانم و ابراهیم دستگیر شدهاند. مادرم و زن و بچههایم کسی را نداشتند، برگشتم و شروع به کار کردم. نمی دانم چطور شناسایی شدم اما دیروز در مغازه دستگیر شدم.
رسیدگی به این پرونده در شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران در جریان تحقیقات است.
ارسال نظر