بازخوانی پرونده قدیمی سال 1394؛
جنایت در سرکشی ناگهانی پدر و پسر به خانه دختر معتاد
حوادث رکنا: بازگشت سرزده پدر و پسر جوان به خانه دختر افیونی یک جنایت را رقم زد.
به گزارش رکنا،همه جا را دنبال او گشتهام، اما هیچ خبری از او نیست. تلاش برای افشای راز ناپدید شدن پسر جوان آغاز شده بود که پلیس به بررسی فهرست مکالمات تلفنی پسر جوان پرداخت و به رابطه پنهانی وی با یک زن جوان به نام «نرگس» پی برد. شواهد نشان میداد نرگس به شیشه معتاد است و سه بار از خانه همسرش فرار کرده است. پلیس به بازجویی از این زن پرداخت، اما به سرنخ خوبی نرسید.
دو سال از این ماجرا گذشته بود که عصر 22 مرداد 93 مردی جوان با پلیس حسنآباد فشافویه تماس گرفت و از پیدا شدن یک جسد سوخته خبر داد. پلیس وقتی به بیابانهای حسنآباد رفت با پیکر سوخته یک مرد روبهرو شد که شواهد نشان میداد مدت زیادی از مرگ وی گذشته است. جنازه ناشناس به سردخانه پزشکی قانونی منتقل شد. نشانیهایی که پدر وحید از پسرش داده بود، با نشانیهای جنازه مطابقت داشت. به این ترتیب پدر وحید به سردخانه پزشکی قانونی رفت و جنازه متلاشی شده پسرش را شناسایی کرد. این مرد گفت: در مدت دو سالی که پسرم ناپدید شده است، بسیار فکر کردهام. پسرم با هیچکسی خصومت شخصی نداشت، من به پدر و برادر نرگس مشکوک هستم.
بدین ترتیب تحقیقات وارد مرحله تازهای شد و «ذبیحا...» 53 ساله و پسر 25 سالهاش «سعید» بازداشت شدند. آنها در همان بازجویی مقدماتی به کشتن وحید به دلیل داشتن رابطه پنهانی با نرگس اعتراف کردند.
پدر و پسر دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی امین مقم زهرا و با حضور دو قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستادند.
در این جلسه پدر و مادر قربانی برای ذبیحا... و پسرش اشد مجازات خواستند.
مادر داغدار در حالی که اشک میریخت، گفت: دو سال چشمانتظار بازگشت پسرم نشستم. این دو پدر و پسر میدانستند چه بر سر پسرم آوردهاند، اما سکوت کردند و حرفی نزدند. من به هیچ قیمتی از خون پسرم گذشت نمیکنم و برای آنها حکم قصاص میخواهم.
سپس سعید در جایگاه ویژه ایستاد و به قتل وحید اعتراف کرد. این پسر گفت: من به تنهایی وحید را کشتم و جنازهاش را به آتش کشیدم. پدرم در این ماجرا دستی نداشت .
وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت: خواهرم نرگس به شیشه معتاد شده بود و رابطه خوبی با شوهرش نداشت، به همین دلیل شوهرخواهرم همراه فرزند خردسالش به خانه پدریاش رفته بودند.
نرگس سه بار به خاطر وحید از خانه فرار کرده بود، به همین دلیل من و پدرم او را ترک داده و به خانه خودمان برده بودیم و و مراقب او بودیم تا اینکه ناگهان دیدیم نرگس از خانه بیرون رفته است. من و پدرم به خانه نرگس رفتیم و هر چه در زدیم، کسی پاسخ نداد. من از روی دیوار وارد خانه خواهرم شدم. نرگس به محض دیدن من دستپاچه شده و از در حیاط بیرون رفت. من به محض اینکه وارد خانه شدم، ناباورانه با وحید روبهرو شدم و به خاطر غیرتم او را با دو ضربه چاقو کشتم. من جنازه را لای پتو پیچیدم و در صندوقعقب خودرو گذاشتم. من و پدرم او را با هم به بیابانهای فشافویه بردیم و من به تنهایی آن را آتش زدم تا راز جنایت پنهان باقی بماند.
وی ادامه داد: من از این جنایت پشیمان نیستم، چون وحید مستحق مرگ بود.
وقتی نوبت دفاع به ذبیحا... که رسید، قتل را پذیرفت. این مرد گفت: من وقتی وارد خانه دخترم شدم، دیدم سعید با چاقو وحید را زده است. من ضربهای به پسر جوان نزدم و فقط در حمل جنازه به سعید کمک کردم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: من و پسرم به دروغ و از ترس آبرویمان در پلیس آگاهی گفتیم وقتی در خانه دخترمان با وحید که همراه نرگس مشغول مواد کشیدن بود، روبهرو شدیم، دست و پای او را بستیم و او را به صندوقعقب خودرو انداختیم تا او را به بیابان ببریم و ادب کنیم، اما در میان راه او را خفه کردیم، اما حالا واقعیات را میگوییم. پسرم در خانه نرگس وحید را کشت.
ارسال نظر