کارهای خارق العاده زهرا و محمود بدون انگشت+ عکس

وارد کارگاه قالیبافی روستای قلعه شیخ کهریزک که می‌شوی و یک‌به‌یک دار‌های قالی را پشت سر می‌گذاری، به آخرین دار‌های قالی می‌رسی با متفاوت‌ترین قالیبافان! خواهر و برادر معلولی که هر دو با یک بیماری ژنتیک مادرزادی در شکل و شمایلی متفاوت به فاصله یک سال به دنیا آمدند. دستان هر دو بدون انگشت است، زهرا پاهایش هم انگشت ندارد، ژنتیک در برابر برادرش بی‌رحمانه‌تر قد علم کرد و او دو پا دارد، اما تا زانو. با این درجه از معلولیت نامشان در میان قالیبافان تراز اول ایران می‌درخشد.

یادت باشد! آنچه نکاشتیم را درو نمی‌کنیم

«یادت باشد آنچه نکاشتیم را درو نمی‌کنیم. خستگی که بکاری همان را درو می‌کنی. امید که بکاری محصولت می‌شود امید. بیا دست‌به‌دست هم دهیم و خستگی‌ناپذیر شویم. دست‌های بدون انگشتمان که بی‌محابا از زیر رج‌های قالی افتاد و تلاش‌هایمان برای یک گره به بادرفت دوباره بسم‌الله و دوباره تلاش برای گره‌ای دیگر. یادمان باشد. ناامیدی مثل برگ‌های پاییز، شتابان فرومی‌ریزد و اگر بخواهیم می‌توانیم استخوانش را زیر پاهایمان بشکنیم.» زهرا و محمود حمیدی منش هرروز که دوشادوش یکدیگر رو به روی دار قالی می‌ایستند این جمله‌ها را در گوش هم زمزمه می‌کنند. از هم سبقت می‌گیرند در شکست توهّم ناامیدی چه برسد به خودش. ماجرای این خواهر و برادر شنیدنی است.

قرآن آرام‌بخش دل‌هایمان بود

در روستای قلعه شیخ کهریزک زندگی می‌کنند. دست‌های بدون انگشتشان را از کسی پنهان نمی‌کنند. کج‌خلقی ژنتیک به دست این خواهر و برادر بهانه‌ای داد برای پشتکار بیشتر. محمود سال‌ها تلاش کرد برای پیدا کردن یک شغل؛ اما به این در و آن در زدن‌هایش فایده‌ای نداشت. هیچ‌کس به پسر جوانی که دو پا ندارد و انگشتان دستش هم به یکدیگر چسبیده‌اند اعتماد نمی‌کرد؛ اما محمود زانوی غم بغل نگرفت. زندگی جریان داشت. از میان همه هنر‌ها و حرفه‌های مختلف تصمیم گرفت راه و رسم زندگی را در تاروپود و گره‌های قالی جست‌وجو کند و ۱۰ سال قبل آموزش قالیبافی را آغاز کرد. با پیوستن محمود به جمع قالیبافان، زهرا خواهرش هم به این جرگه پیوست. زهرا می‌گوید: «ما در کارگاهی قالیبافی یاد گرفتیم که کارآموزانش معلول بودند، اما انگشت داشتند و به‌راحتی یکی دو انگشت را پشت دار قالی می‌انداختند و گره پشت گره، ولی داستان من و محمود متفاوت از معلولان دیگر بود. ما اصلاً انگشت نداشتیم. روز اول مربی‌مان انگیزه من و برادرم را تحسین کرد، اما گفت: فکر نمی‌کنید قالیبافی بدون انگشت برای شما سخت باشد و شاید هم غیرممکن؟! گوش ما بدهکار این حرف‌ها نبود و با همه سختی‌ها شروع کردیم. باور می‌کنید در اوایل آموزش قالیبافی یک روز کامل کاری از صبح تا بعدازظهر فقط می‌توانستیم چند گره بزنیم. در آن روز‌های سخت، قرآن آرام‌بخش دل‌هایمان بود. هر وقت خستگی امانمان را می‌برید با برادرم قرآن می‌خواندیم.»

با دستانی بدون انگشت چادرم را سر می‌کنم

قصه این خواهر و برادر گاهی تلخ می‌شود وقتی پای خاطرات کودکی و نوجوانی‌شان را وسط می‌کشند؛ خاطره تلخ نگاه‌های پر از حس ترحم و تمسخر دیگران به دست‌هایشان، اما بازهم با ورق زدن کتاب خاطراتشان کامت را شیرین می‌کنند. «زهرا حمیدی منش» می‌گوید: «گاهی هم‌کلاسی‌هایم دست‌های بدون انگشت من را مسخره می‌کردند و این نگاه‌ها برایم آن‌قدر آزاردهنده بود که نتوانستم به درس خواندن در مدرسه ادامه دهم و تصمیم گرفتم خودم در خانه درس بخوانم. معلم قرآن من که متوجه غیبتم در مدرسه شد سراغم آمد و کمکم کرد. معلم، منکر مشکلاتی که یک معلول برای زندگی کردن در کنار آدم‌های معمولی دارد نشد، اما دریچه‌های تازه‌ای را به رویم باز کرد. دریچه‌ای که نتیجه‌اش هم‌نشین شدن من با آیه آیه‌های کتاب خدا بود. بعدازاین انس دوست‌داشتنی با قرآن بود که فهمیدم این حوادث Accidents نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می‌کنند؛ این زاویهٔ دید ما به اتفاقات است که یأس یا امید را در درون ما می‌سازد. از آن به بعد، به دستان بدون انگشتم به چشم یک امتیاز نگاه کردم نه یک نقصان؛ برای همین هم قالیبافی را با تلاشی مضاعف یاد گرفتم. حالا ۱۰ سال است که همه دل‌خوشی من نشستن پشت دار قالی و قالیبافی است. من باافتخار سرم را بالا می‌گیرم و می‌گویم با دستان بدون انگشتم چادر سرم می‌کنم و حاضر نیستم این پوشش را با پوشش دیگری عوض کنم.

قالیبافان بدون انگشت؛ نامی آشنا برای دوستداران صنایع‌دستی

حالا نام خواهر و برادر حمیدی منش برای متولیان سازمان میراث فرهنگی و صنایع گردشگری نامی آشناست و تداعی‌کننده عنوان متفاوت‌ترین قالیبافان. مربیان آموزش قالیبافی تلاش و پشتکار این خواهر و برادر را برای بسیاری از شاگردان تازه‌کار و کم تلاش کلاس‌های آموزش قالی و گلیم‌بافی مثال می‌زنند. گلیم‌هایی که با دستان کم‌توان و هنرمند Artist این دو نفر بافته می‌شود به‌سرعت فروخته می‌شود. زهرا و محمود حمیدی منش گل سرسبد نمایشگاه‌های صنایع‌دستی هم هستند. هرکجا که نمایشگاهی برقرار است و جمع دوستداران صنایع‌دستی جمع، زهرا و محمود حمیدی منش هم دعوت می‌شوند برای حضور در نمایشگاه و انگیزه دادن به جوانان سالم کم انگیزه.

قالیباف معلولی که بسیجی و جهادگر است

روز جهانی معلولان است. باید گوش شنوایی باشیم برای شنیدن گله‌ها و مشکلات آن‌ها، اما بی‌انصافی است اگر موفقیت‌های باورنکردنی آن‌ها را به رخ انسان‌های سالم نکشیم. محمود حمیدی منش با معلولیت خاص و دستان بدون انگشتش نه‌تن‌ها قالیباف موفق که یک بسیجی تمام‌عیار است. با وضعیت جسمی که دارد گاهی همراه با جهادگران به اردو‌های جهادی می‌رود و شانه‌به‌شانه جهادگران برای آبادانی روستا‌های محروم تلاش می‌کند. آن‌قدر فعال و قابل‌اعتماد بوده که مسئولیت پایگاه بسیج شهید مدنی در قلعه شیخ را به او داده‌اند. محمود حمیدی منش پای ثابت فعالیت‌های فرهنگی در روستای قلعه شیخ کهریزک است. بسیاری از جوان‌های روستای قلعه شیخ و جوانان دیگر با تماشای صبر و پشتکار او بسیجی و جهادگر شدند؛ اما این بسیجی معلول در کنار همه فعالیت‌های فرهنگی و هنری‌اش دل پردردی هم دارد و می‌گوید: «من قالیبافم، اما سرعت کارم مثل یک انسان سالم نیست و بنابراین با درآمد حاصل از قالیبافی نمی‌توانم زندگی‌ام را اداره کنم. امیدوارم مسئولان شرایط اشتغال برای معلولان را فراهم کنند.»اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

9059410_596