وقتی غریبه ای در اتوبوس کودک 10 ساله را به خانه متروکه برد
رکنا: اگرچه حقوق همسرم به اندازه ای نبود که فرزندم از «سرویس رفت و آمد مدرسه» استفاده کند و با اتوبوس های شهری به مدرسه می رفت، اما من هم در بروز این مشکل از مقصران اصلی هستم، چرا که ...
زن جوان در حالی که با نگرانی خاصی این جملات را بر زبان می راند، از پسر 10ساله اش خواست تا ماجرای آن مرد غریبه را برای کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد بازگو کند.
کودک 10 ساله که هنوز نتوانسته بود بر اضطرابش غلبه کند، گفت: هر روز در ایستگاه سعی می کردم زودتر از دیگران سوار اتوبوس شوم تا بتوانم در صندلی آخر بنشینم، تا این که چند ماه قبل هر روز مرد جوانی را می دیدم که او نیز در صندلی آخر قرار می گرفت و من هم کنار او می نشستم. در یکی از همین روزها، آن مرد (35ساله) به تعریف و تمجید از من پرداخت و گفت تو پسر زرنگی به نظر می رسی، من هم از صحبت های او خوشحال شدم. از آن روز به بعد، او همیشه صندلی عقب را برایم نگه می داشت تا من کنارش بنشینم. او می گفت مرا دایی سعید صدا کن.
مدتی بعد از این آشنایی یک روز که در شیفت بعدازظهر از مدرسه باز می گشتم، دایی سعید هم داخل اتوبوس بود. او گفت امروز جایی کار دارم، بیا با هم برویم، بعد تو را به خانه می رسانم.
من هم قبول کردم. او مرا پشت یک ساختمان متروکه برد و کار ناشایستی انجام داد. من که ترسیده بودم کیف مدرسه را به سویش پرت کردم و گریه کنان خواستم رهایم کند اما ...
آن شب خیلی دیر به خانه رسیدم و از ترس زودتر از معمول خوابیدم، به طوری که تا صبح کابوس می دیدم و در پاسخ به نگرانی های مادرم، می گفتم حالم خوب نیست.
چند روز بعد وقتی مادرم مرا برای خرید به فروشگاه محله فرستاد، ناگهان دایی سعید را دیدم و خواستم فرار کنم، اما او از پشت سر یقه مرا گرفت و گفت آن روز از تو فیلم ">فیلم گرفته ام و اگر برایم پول نیاوری، فیلمت را به دیگران نشان می دهم.
من هم که می ترسیدم دوستانم و یا پدرم آن فیلم را ببینند، باقی مانده پول های خرید از فروشگاه را به او دادم. از آن روز به بعد هم شبی 10هزار تومان بدون اجازه از جیب پدرم بر می داشتم و هرچند روز یک بار دایی سعید به فروشگاه محله ما می آمد و پول ها را از من می گرفت. یک بار وقتی دایی سعید در حال کشیدن سیگار بود و من پول هایم را به او دادم، ناگهان مرا به پشت فروشگاه کشاند و بعد از آن که کتکم زد، گفت باید پول بیشتری برایم بیاوری!
ترسیده بودم اما نمی توانستم پول بیشتری از جیب پدرم بردارم، تا این که چند روز بعد وقتی به خانه پدربزرگم رفته بودیم، یک بسته اسکناس را داخل کیف خاله ام دیدم و آن را برداشتم و به دایی سعید دادم. اما دو روز بعد مادرم فهمید که پول ها را من برداشته ام، این بود که با ترس ماجرای دایی سعید را برای مادرم تعریف کردم.
شایان ذکر است، علاوه بر اقدامات قضایی، این کودک 10ساله برای مشاوره های روان پزشکی معرفی شد و ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار زیر را از دست ندهید:
شلیک با کلاشنیکف به نامزد 44 ساله+عکس
سقوط دلخراش زن ماجراجو/ قربانی قبل از مرگ عکس های سفر را در اینستاگرام به اشتراک گذاشت+عکس
حمله با پرتاب آجر به دفتر کار زن سیاستمدار+عکس
ضرب و شتم اشتباهی پسر بیگناه توسط پلیس+عکس
حمله مرگبار به مرد طلایی معروف+عکس
عجب حرام زاده ای بوده این دایی سعید این آدم رو باید گردنزد و جسدش رو هم به آتش کشید آخه این چه کاری با این طفل معصوم بوده که کرده تف به غیرتش !!!