پرنده‌های کوچک (داستانک)

می‌دانم که این آفریده‌های کوچک برای ما شادی می‌آورند. امروز وقتی دیدم که پسربچه همسایه‌مان تیروکمان در دست گرفته و به سوی گنجشک‌ کوچکی نشانه رفته است، دلم لرزید. می‌دانم که جوجه‌گنجشک‌ها گرسنه و منتظرند و منتظر بازگشت مادر و پدرشان. درست مثل همان روزهایی که من در خانه منتظر آمدن مادر و پدر چشم به در می‌دوزم. کاش کودکان شهر با سنگ و تیر و کمان پرنده‌های کوچک را آزار ندهند و انتظار بازگشت را برای جوجه‌ها طولانی نکنند.