فداکاری های آتش نشان شهید از زبان همسرش
رکنا:هنوز باور ندارد دیگر خندههای شوهر فداکارش را نخواهد دید، نمیداند به دختر و پسر چشم انتظارش چه بگوید. تنها میداند شوهرش همیشه آرزو داشت مردم را نجات دهد و از مرگ در این مسیر انساندوستانه واهمهای نداشت.
ساعت 4 صبح یکشنبه 23 اسفند ماه سال جاری ماجرای آتشسوزی در خیابان باهنر یزد به آتشنشانی گزارش شد.
با اعزام آتشنشانان، آنان به اطفای حریق دست زدند که ناگهان انفجاری در مغازه رخ داد و مسعود تیموری آتشنشان فداکار به کام مرگ تلخی فرو رفت.
گفتوگو با همسر آتشنشان فداکار
خدیجه تیموری همسر آتشنشان فداکار که با گریه و بغض صحبت میکرد، گفت: 10 سال پیش با مسعود که نسبت فامیلی دور داشتیم ازدواج کردم. زندگی شیرین و خوبی داشتیم تا اینکه خدا یک سال بعد پسرم، امیرحسین را به ما داد و با خندههای او، خوشبختی ما تکمیل شد.
زن سیاهپوش آهی کشید و گفت: مسعود، مردی مهربان و فداکار بود، همیشه اخلاق و رفتارش زبانزد فامیل بود و با دنیا آمدن یاسمین خوشبختی ما دو برابر شد.
در این مدت در شرکت فولاد یزد مشغول به کار بود تا اینکه یک سال و نیم پیش به خانه آمد و گفت که فرم استخدام آتشنشانی را پر کرده است.
چون برادر و شوهرخواهرم هم آتشنشان بودند به مسعود گفتم میدانی که چه قدر این کار خطرناک است همه از آتش فرار میکنند ولی تو میخواهی با آن دست و پنجه نرم کنی سپس گفت اولاً فعلاً معلوم نیست که استخدام شوم بعد هم نجات دادن جان مردم به من روحیه و اعتماد به نفس میدهد.
بعد از گذشت چند ماه مسعود در آتشنشانی قبول شد و استخدامش کردند، از آن روز به بعد هر وقت سرکار میرفت تا برگشت به خانه دلم آرام و قرار نداشت.
هر وقت هم اعتراض میکردم میگفت وقتی جایی آتش میگیرد فکر میکنم زن و بچه خودم در آتش هستند و اصلاً هم نباید نگران باشی چون دعای مردم پشت سر من است. نمیدانی وقتی نجاتشان میدهم چه طوری از ته دل برای خودم و بچههایم دعا میکنند.
همیشه دلداریام میداد که نترسم اتفاقی نمیافتد تا اینکه روز یکشنبه طبق معمول همیشه ساعت 7:10 صبح منتظر بودم تا با نان تازه وارد شود اما نیامد هرچی منتظر شدم فایدهای نداشت. دلشوره عجیبی گرفتم. ساعت 7:20 هرچه با موبایل او تماس گرفتم باز هم جواب نداد بعد با ایستگاه آتشنشانی تماس گرفتم.
گفتند مأموریت هستند و هنوز نیامدند، اضطراب شدیدی داشتم در همین موقع چون طبقه بالای مادرشوهرم زندگی میکردم او سراسیمه وارد شد و گفت: مسعود کجاست؟! گفتم هنوز نیامده است. گفت ریحانه زنگ زده گفته که نزدیک خانه آتشسوزی شده و یک آتشنشان درگذشته است. همان موقع سریع مانتو پوشیدم و به سمت محل حادثه که نزدیک خانه خودمان بود رفتم. از همکارانش سراغ شوهرم را گرفتم که گفتند مصدوم شده و او را به بیمارستان بردهاند وقتی پرسیدم کدام بیمارستان، گفتند نمیدانم. در همین موقع برادرم آمد و گفت که مسعود در آتش مانده و فوت کرده است برای آخرین بار زمانی که جسدش را از مغازه بیرون آوردند دیدم که کاملاً سوخته است حالا دیگر بیهمدم و بیکس شدهام و بچههایم یتیم هستند.
گفتوگو با عموی مسعود
عموی داغدار با غم فراوان گفت: مسعود 32 ساله بود که ما را تنها گذاشت. 11 سال پیش ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر و پسر است.
فرزند اولش امیرحسین 9 ساله است و دومین فرزندش که کمتر از 3 سال سن دارد یاسمین نام دارد.
وی افزود: مسعود اخلاقش در فامیل تک بود و همه از او تعریف میکردند، وقتی خواست در آتشنشانی خدمت کند به او گفتم تو احتیاج مالی نداری چرا این کار را انتخاب کردی که گفت عمو من عاشق نجات انسانها و هیجان هستم و وقتی در آتشنشانی قبول شد کلی خوشحال بود.
بعد هم که با من صحبت میکرد همیشه میگفت از کارش راضی است و تا آخر عمر این کار را ادامه میدهد که خیلی زود عمرش به آخر رسید.
منبع: شوک
-
نماهنگ به مناسبت میلاد حضرت عباس (ع) با نوای حاج محمود کریمی + فیلم
ارسال نظر