سوله بحران!
گزارشی از یک سوله در غرب تهران که جوانان را به خاک سیاه می نشاند.
یک سوله در حاشیه غربی تهران که دختر و پسر های جوان با رویای پولدار شدن خود را به آن می رسانند. اکثرا از جاده قدیم کرج پیاده می شوند و قدم زنان خود را به سوله می رسانند و در این مسیر چند دقیقه ای به حرف هایی فکر می کنند که هر روز در گوششان می خوانند و با رویای شاسی بلند و ب ام و از کنار کارخانه های متروک و فضای کارگری عبور می کنند.
اینجا جایی است که بسیاری از جوانان آمده اند تا رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنند. رضا اهل خراسان است و با مادرش در یکی از شهرهای اقماری تهران زندگی می کند. او از زندگی سختش می گوید : هشت ما گرو نه مان است! از اجاره خانه گرفته تا خورد و خوراک و دارو، لنگ هستیم. در یک چاپخانه کارگری می کنم ولی حقوق بخور و نمیری می گیرم. از طریق یکی از دوستانم به اینجا دعوت شدم . بمن قول داده چشم بهم زدنی پولدار شوم.
به اینجا که می رسد، چشم های رضا در صورت تکیده اش برق می زند: فکرش را بکنید برای مادرم در زعفرانیه خانه می خرم و با بنز می رویم بجستان ...چه می شود!
او این قدر غرق این رویاهاست که وقتی ازش می پرسم چطور قرار است به چنین ثروتی برسی، نه می شنوند و نه پاسخ می دهد. دغدغه این روزهای رضا، تهیه دو میلیون تومان است تا قهوه بخرد: باید دو میلیون تومان قهوه بخرم تا بتوانم وارد سوله شوم. هر کسی وارد شود نانش توی روغن است.
می روم داخل تا با افرادی که نانشان در روغن است صحبت کنم. همه اشاره ها
سجاد.ج را نشان می دهد. او که از بازاریاب های (به گفته خودش) ارشد است، نه تنها حرف های رضا را تایید می کند بلکه پا را فراتر هم می گذارد: کافی است شما دو میلیون تومان قهوه گانودرما بخری تا بتوانی وارد سیستم شوی. اینجا همه پولدار می شوند ...
این را گفت و با دست به چند نفر اشاره کرد که آس و پاس آمده اند و الان توپ زندگی شان را نابود نمی کند.
هر چه ازو پرسیدم باید چطور می شود به این ثروت رویایی رسید، فقط یک جمله پاسخ همه سوالاتم بود: دو میلیون تومن قهوه بخر، بقیه اش را به شما یاد می دهیم...
او از جذابیت های این سوله گفت و این که این جا به جوانان چقدر خوش می گذرد و چقدر راحت هستند.
سجاد از کارت های بانکی هم گفت که اگر وارد سوله شویم به ما می دهند: بسیاری از افرادی که اینجا می آیند به دلایلی حسابشان بسته شده و امکان افتتاح حساب در هیچ بانکی را ندارند. حتی بعضی ها اتباع غیر مجاز هستند که آن ها هم نمی توانند حساب بانکی باز کنند. ما با یکی از بانک ها رایزنی کردیم تا کارت بانکی به چنین افرادی بدهند و از این طریق پورسانت بگیرند.
رحیم یکی از افرادی است که جذابیت داشتن چنین کارتی او را به سوله کشانده است: به دلیل یک سری مشکلات در هیچ بانکی نمیتوانم حساب داشته باشم و این موضوع برایم دردسر بزرگی بود اما الان به دو میلیون تومان این مشکل حل شد.
این را که می گوید ، میخندد و حرف های سجاد را تایید می کند.
اینجا همه خوشحال هستند و با کلی ذوق و شوق خود را به سوله رسانده اند. سوله ای که آغاز بحران در زندگی آن هاست. آن هایی که با مشکلات وارد سوله می شوند با بحران خارج خواهند شد.
ارسال نظر