اشتباهات رایج کنترلگرها!
رکنا : چه ما بتوانیم فهرستی از رفتارهای کنترلگرانهمان را عنوان کنیم و چه از کنترلگر بودنمان بیخبر باشیم، این ویژگی به سلامت روان ما و آدمهای اطرافمان آسیب میزند.
همیشه باید حق با او باشد؟ میخواهد دل دیگران را به دست بیاورد و حتی اگر مخالفشان باشد، نظر آنها را میپذیرد؟ برای اینکه حرف حرف خودش باشد، هر ابزاری را به خدمت میگیرد؟ فحاشی؟ کتک؟ تحقیر؟ طرد و قهر؟ چون همه او را فردی ضعیف و ناتوان میدانند، کارهایش را انجام میدهند و مسئولیتی روی دوشش نمیگذارند؟
به گزارش رکنا ، شاید دلتان برای ناتوانیهایی که بار زندگیشان روی دوش دیگران افتاده بسوزد و از کسانی که با آزار دیگران میخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند، عصبانی شوید اما از نظر روانشناسان، هر دو گروه آدمهای کنترلگری هستند که یا با خشم یا با انفعال، برای کنترل محیط و آدمهای اطرافشان تلاش میکنند.
دکتر هرایر دانلیان، روانشناس و رواندرمانگر تحلیلی میگوید چه ما بتوانیم فهرستی از رفتارهای کنترلگرانهمان را عنوان کنیم و چه از کنترلگر بودنمان بیخبر باشیم، این ویژگی به سلامت روان ما و آدمهای اطرافمان آسیب میزند و روابطمان را به چرخه معیوبی وارد میکند. از نظر او، کنترلگری گاه حاصل ساختار ژنتیکی ماست و گاه نتیجه تجربههای زیستیمان اما هرچه باشد و از هرجا که آمده باشد، نشاندهنده اضطراب درونی ماست و برای بیرون راندنش از زندگیمان، چارهای جز کمک گرفتن از متخصصان نداریم.
شما هم کنترلگر هستید؟
مهم نیست که شما به دنبال تحکم بر دیگران هستید یا اینکه میخواهید آنها را به پرستار خود تبدیل کنید؛ رفتارتان هر یک از این دو که باشد، نشاندهنده کنترلگر بودنتان است. یعنی میخواهید با اطاعت و تسلیم یا حمایت و ترحم، فرد مقابلتان را به واکنشی وادار کنید که در ذهن دارید.
واقعیت این است که کنترلگرها از کنترل خود عاجزند و به همین دلیل برای به کنترل در آوردن آدمهای اطرافشان تلاش میکنند. آنها نمیتوانند اضطرابشان را مهار کنند اما خوب میدانند که با چه رفتارهایی میتوان رفتار دیگران را شکل داد و به نتیجه دلخواه رسید.
کنترلگرها از کجا میآیند؟
کنترلگری، نوعی بازداری رفتاری است و نمیتوان گفت که این ویژگی همیشه حاصل محیط و شرایط تربیتی است. بچههای سخت، با پیشفرضهای کنترلگرانه به دنیا میآیند و ژنهایشان زمینه را برای پیروی کردن از الگوهای رفتاری خاص فراهم میکند. آنها اضطراب درونی دارند که بهخاطرش باید زندگی پیشبینیپذیری را بسازند و کنترلگری، همان ابزاری است که در ساختن این زندگی به آنها کمک میکند.
باوجود این، نباید از یاد برد که کنترلگری، همیشه یک ویژگی ژنتیکی نیست و در بعضی مواقع، فرد در مسیر رشد این الگوی رفتاری را میآموزد. مسیری که ممکن است در امتداد تجربیات کودکی فرد باشد یا اینکه در سالهای بعدی زندگی همراه او شده باشد.
کنترلگری شدید، نشانه الگوهای اضطرابی است. در این شرایط فرد برای کاهش اضطراب، به اجتناب روی میآورد و برای فاصله گرفتن از افراد یا موقیعتها تلاش میکند. او با ایجاد این فاصلهها، سعی در کنترل محیط میکند و به دنبال طراحی موقعیتی میگردد که با تصور ذهنی او همخوانی زیادی دارد.
شاید بهتر باشد موضوع را اینطور توضیح دهیم. اضطراب برای فرد، یعنی ناتوانی در پیشبینی و افراد مضطرب برای اینکه اضطرابشان را کاهش دهند، سعی در کنترل کردن محیط میکنند. آنها با کنترلها، میخواهند محیطشان را پیشبینیپذیر کنند و همیشه با توجه به پیشفرضهایی که مایه آرامششان میشود، شرایط را کارگردانی کنند.
کنترلگرها همیشه بدخلق هستند؟
شاید تصور کنید که کنترلگرها همیشه آدمهای اخمو و غیرقابل تحملیاند که با آمدنشان وحشت به دل اطرافیانشان میآید. شاید گروهی از کنترلگرها همینطور باشند اما قطعا همهشان جزو این دسته نیستند.
عصبانیت، بداخلاقی، شکنندگی، بازی کردن نقش قربانی و... از جمله راههای کنترلگرها برای افزایش قدرت پیشبینیشان است. بعضی از آنها به دنبال سلطه خشونتآمیز بر دیگران و ایجاد وحشت هستند و بعضی دیگر، سعی در نزدیک کردن خود به دیگران و شبیه آنها رفتار کردن میکنند. به عبارت دیگر، کنترلگرها گاه به دنبال تهدید و ارعاب دیگران هستند و گاه برای مظلومنمایی و ترغیب دیگران به کنترل شدن، به هدف خود میرسند.
چرا اینطور رفتار میکنند؟
موضوع ساخته شدن چنین شخصیتی، به امروز و دیروز برنمیگردد. اضطرابی که در وجود کنترلگرها خانه کرده، سالهای سال روی هم انباشته شده و امروز به شکل چنین رفتاری خود را نشان میدهد. به عبارت دیگر هر رفتاری که برای کودک اضطرابآور باشد، او را به سمت کنترلگر شدن سوق میدهد و این رویه ممکن است تا بزرگسالی با هم همراه باشد و حتی هر روز تشدید شود.
کودک از همان سالهای ابتدایی زندگیاش، به دنبال راهی برای اضطراب ذاتی یا اکتسابی میگردد و در جریان آزمون و خطا، ابزارهایی را برای مهار این اضطراب فراهم میکند. ابزارهایی که با استفاده از آنها به مرور الگوی شخصیتی خود را تثبیت کرده و در صورت دریافت پاسخ مناسب از رفتارهای کنترلگرانه، به تکرار آنها تمایل پیدا میکند.
والدین آنها که هستند؟
نمیتوان همیشه کنترلگر بودن فرد را به رفتارهای والدین او در سالهای کودکی نسبت داد اما نمیتوان هم چنین رفتارهایی را بیتاثیر دانست. کودکی که مستعد گرفتار شدن در چرخه اضطراب است، با زندگی در موقعیت اضطرابآلوده و مبهم، بیشتر با این احساس درگیر میشود و احتمال کنترلگر شدنش بهخاطر مهار این احساس بالا میرود.
واقعیت این است که هر رفتار پدرومادر برای کودک معنا پیدا میکند و رفتارهایی که برای کودک سه تا پنجساله، معنای نبودن مهربانی و محیط را تداعی میکند، زمینهساز تبدیل شدن او به یک کنترلگر میشود. شاید نتوان همه رفتارهای این والدین را فهرست کرد اما میتوان گفت والدینی که محبت کردن به بچه را مشروط به انجام کاری میکنند یا اینکه اصلا محبتی به کودک نمیکنند، از او یک کنترلگر میسازند. آنها کودک را وقتی نوازش میکنند که کار دلخواه والد را انجام داده باشد و علاوه بر تعویض کردن محبت با فرمانبرداری، کودک را همیشه در هالهای از ابهام و تردید قرار میدهند.
برای مثال میتوانیم بگوییم که آدمهای وسواسی، افرادی کنترلگر هستند. آنها به شکلی وسواسآلود، همه اجزای موقعیت را آنطور که در ذهنشان نقش بسته طراحی میکنند و با رفتار وسواسی، وضعیت را کنترلشده تصور میکنند.
چه باید کرد؟
کنترلگری، رفتاری نیست که بتوانید بهسادگی آن را مهار کرده یا کنار بگذارید. این رفتار چه حاصل ساختار ژنتیکی شما باشد و چه نتیجه تجربیاتتان در جریان زندگی، به سادگی از زندگی شما بیرون نمیبرد.
قدم اول در کاهش رفتارهای کنترلگرانه، کاهش اضطراب و خلاص شدن از افکار و رفتارهای وسواسی است اما یک نکته مهم را فراموش نکنید. شما با خواندن این مطلب از اضطراب خلاص نخواهید شد و با رفتارهای وسواسیتان خداحافظی نخواهید کرد. تردیدی نیست که شناسایی رفتارهای کنترلگرانه و آگاه بودن از الگوهای شخصیتی و وضعیت رفتاری خود، میتواند در مهار این رفتارها به فرد کمک کند اما نباید این نکته مهم را نادیده بگیرید که کار پیش رویتان دشوار و راهتان طولانی است.
وقتی انسان بینش عقلانی پیدا میکند و فکر میکند که باید تغییری را ایجاد کند، یعنی برای آگاهشدن از خود تلاش کرده است. اینکه فرد برای تغییر تلاش کند، اقدامی مثبت است اما نباید فراموش کنیم که این آگاهی و تلاش، همیشه تغییر مورد انتظار را به بار نمیآورد.
اگر شما یک کنترلگر هستید، میتوانید با خودآگاهی برای تغییر دادن رفتارهای کنترلگرانه تلاش کنید اما اگر به موفقیت مورد انتظارتان نرسیدید ناامید نشوید. مطمئن باشید این تغییر دشوارتر از آن است که در کوتاه مدت و بهتنهایی حاصل شود و برای ساختن دوباره، گاهی ممکن است به کمک گرفتن از روانشناسان نیاز داشته باشید.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر