برتر کارگردان در قید حیاط یک یاغی نیویورکی است+ عکس

می‌توان به هنرمندان ویژه نگر و کارگردانان مؤلف دیگری مانند جوزپه تورناتوره ایتالیایی، لوک بسون فرانسوی، اله خاندرو گونزالز ایناریتوی مکزیکی و البته برایان دی پالمای امریکایی که از همان نسل اسکورسیسی است، اشاره کرد و گفت که آنها هم جایگاهی شامخ در میان فیلمسازان در قید حیات جهان دارند ولی اگر قرار باشد تعدد کارهای خوب مبنا قرار گیرد و تنوع سوژه‌ها یکی از ملاک‌های اصلی باشد، کمتر کسی به اسکورسیسی می‌رسد که پس از مشق نوشتن‌های اولیه‌اش در نیمه دوم دهه 1960 در قالب فیلم‌هایی همچون «چه کسی بر در خانه من می‌زند؟» و «Boxcar Bertha» با ارائه فیلم ساختارشکن «خیابان‌های پایین شهر» در سال 1973 تبدیل به چیزی شد که اینک می‌بینیم و هر سال بر کارایی‌های حرفه‌ای و وسعت دید او افزوده شده و گذشت زمان نه تنها باعث تنزل‌اش نشده بلکه بر بینش او و به تبع آن بر شمار کارهای فوق‌العاده وی افزوده است.

به سوی 2019 و 2020

وی که با «سکوت» کار اقتباسی‌اش از روی یک رمان پرطرفدار ژاپنی به سال 2017 مورد انتقاد کارشناسانی قرار گرفت که معتقدند او با این فیلم کمال طلب متکی بر آیین‌های فرهنگی و مذهبی عدولی ناموفق از خط کاری همیشگی و اجتماعی‌اش داشته، اینک پروژه «مرد ایرلندی» خود را که باعث و بانی نهمین مرتبه همکاری‌اش با رابرت دونیرو شده، به مراحل پایانی خود نزدیک کرده اما زودتر از پاییز 2019 آن را اکران نخواهد کرد و پس از آن وارد پروژه دیگر خود به‌نام «قاتلان ماه گل آسا» شده که برای اکران در سال 2020 در نظر گرفته شده و هنوز اطلاعات دقیقی درباره چند و چون آن در دست نیست اما چون مربوط به اسکورسیسی می‌شود، لابد باید یک چیز ویژه باشد.

یاغی‌های مدرن!

اهالی هالیوود و استودیوهای آنجا همواره اسکورسیسی را همپا با وودی الن پیر که همچنان فیلم می‌سازد و سیدنی لومت که دیگر در قید حیات نیست و همچنین الکساندرپین و اسپایک لی به سبب داشتن تعلق خاطرهای خاص مرتبط با نیویورک و فرهنگ‌های متفاوت حاکم بر آنجا یاغی‌های عرصه فیلمسازی امریکا توصیف کرده‌اند ولی قادر به عدم مشارکت در پروژه‌های او نبوده‌اند زیرا او راوی چشمگیر و سرشار از احساس و موفق داستان‌هایی بوده است که یا از حرص و آز ابدی بشر می‌گویند یا ریشه در زندگی ناآرام خلافکارانی دارند که دنیای کانگسترها را امن‌ترین مکان برای رهایی از فساد فرهنگی رایج در غرب و بویژه خیابان‌های ناامن امریکا یافته‌اند، این یاغی نیویورکی بواقع مؤلف و خالق فیلم‌هایی بوده است که به اعتراف و انتخاب انستیتوی فیلم امریکا حداقل سه تای آنها («راننده تاکسی»، «گاو خشمگین» و «رفقای خوب») به جمع 100 فیلم برتر تاریخ تعلق دارند و «گاو خشمگین» او بی‌گمان بهترین فیلم کل دهه 1980 جهان به حساب می‌آید.

گداهای اعیان نشین!

مارتین اسکورسیسی با اسم کامل و واقعی مارتین چارلز اسکورسیسی در روز 17 نوامبر 1942 در منطقه اعیان‌نشین کویینز شهر نیویورک چشم به جهان گشود اما خانواده وی که سال‌ها پیشتر از خاک ایتالیا به محله موسوم به «ایتالیای کوچک» در گوشه‌ای از ایالت نیویورک امریکا کوچ کرده بودند، خانواده‌ای کم بضاعت و در عین حال پاکدست بودند و البته مثل مارتین و پیش از وی به کارهای هنری اشتغال داشتند. پدر او هم در سینما Cinema و تئاتر بازیگری می‌کرد و هم به کار دوزندگی می‌پرداخت و مادر او نیز در برخی فیلم‌های درجه دوم و سوم شرکت می‌کرد و با این اوصاف جای تعجب ندارد که وقتی مارتین هم فیلمساز شد، در تعدادی از فیلم‌های اولیه‌اش از پدر و مادر خود در جمع بازیگران البته با حجمی اندک بهره جست.

توجه و در نهایت شیفتگی بی‌حد و مرز مارتین به هنر Art سینما به این سبب شکل گرفت که او در خردسالی و در نوجوانی از بیماری آسم رنج می‌برد و چون نمی‌توانست فعالیت‌هایی عادی مثل سایر بچه‌ها داشته باشد والدین مارتین وی را به سالن‌های سینما می‌بردند و سرش را از این طریق گرم می‌کردند. اسکورسیسی که حتی مدتی در اندیشه کشیش شدن و کار در کلیسا بود، در آن زمان‌ها مکرراً فیلم «قصه‌های هافمن» را که پاول و پرسبرگر بریتانیایی ساخته بودند، از مغازه‌ای در شهر نیویورک کرایه می‌کرد و از قضا جوان دیگری هم که دست به این کار می‌زد و این فیلم را به خانه می‌برد و دائماً نگاه می‌کرد کسی نبود جز جورج.ا.رومرو معروف که در سال‌های بعدی مثل اسکورسیسی فیلمساز شد و کارهای موفقی را در ژانر وحشت رو کرد که «شب مردگان زنده» از عمده‌ترین آنها بوده است. اسکورسیسی در آن سال‌های نخستین دل باختن به سینما از «ال‌سید» هم تأثیر پذیرفت و در مستندی که درباره نهضت نئورئالیسم سینمای ایتالیا ساخته و ارائه شده، تصریح کرده که شیفته مردان شاخص این نهضت و کارهایی مثل «دزد دوچرخه» و «رم، شهر بی‌دفاع» هم شده بود. در همین راستا او از روش کار موج نویی‌های سینمای فرانسه هم درس گرفته و به اینگمار برگمان و فده‌ریکو فلینی هم ارادت آشکاری داشته است.

نسل طلایی تازه

این چنین بود که مارتین در دوران جوانی به دانشکده هنرهای «تیش» در شهر نیویورک رفت و پس از آموختن روش‌های فیلمسازی تعدادی فیلم کوتاه در اواسط دهه 1960 ساخت و در نهایت به دنیای فیلم‌های بلند ورود کرد و تبدیل به یکی از اعضای نسل شاخص و طلایی و جدید فیلمسازی امریکا شد که فرانسیس فورد کاپولا، جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ را هم در بر می‌گرفت. چیزی که اسکورسیسی را به یک غول و پدیده جدید تبدیل کرد، بی‌گمان فیلم افسانه‌ای شده «راننده تاکسی» در سال 1976 بود که کاراکتر اصلی آن با نام تراویس بیکل و بازی رابرت دونیرو تبدیل به یکی از شمایل‌های ماندگار سینما شده است.

شهر فاقد عدالت

نیویورک که در آن فیلم از طریق گردش بیکل در سطح این شهر کاویده می‌شود، محل تکان‌دهنده‌ای است که در آن انصاف و حقیقتی وجود ندارد و مرد فاسد سودجویی که شبکه‌های فساد به راه انداخته و او را با بازی هاروی کیتل می‌بینیم، حتی از نوجوانان 14 ساله که نماد آن جودی فاستر در ابتدای حضورش در سینما است، نمی‌گذرد. بیکل که تاب این جنایات و بی‌عدالتی‌ها را ندارد، در سکانس ماندگار و خونین پایانی فیلم کیتل را با شلیک گلوله‌هایی متلاشی می‌کند اما این تمی است که در چهار دهه بعدی نیز در فیلم‌های گانگستری متعدد اسکورسیسی تکرار شده و جدیدترین آنها «ایرلندی» است که یک بار دیگر همان تیم حاضر در «رفقای خوب» و «کازینو» را گرد آورده و البته ال‌پاچینو را هم ضمیمه رابرت دونیرو وجوپشی نموده و براساس آنها یک روایت گانگستری جدید را باب کرده است. این قصه‌ای است که هرگز پایان نمی‌گیرد.

اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید