گزارش از خیابانی که قرار بود به مرکز مالی غرب آسیا تبدیل شود
رکنا: در سرمای ظهر اولین هفته زمستان، آسمان بالای خیابان طالقانی غبارآلود است. عابران با بیحوصلگی شالهایشان را دور گردن هایشان میپیچند و بسرعت از مقابل ساختمانها عبور میکنند. ابتدای خیابان، در دانشگاه تهران به سمت خیابان طالقانی باز میشود.
شاید حضور این قطب علمی در این خیابان در ایدهپردازی وال استریت شدن آن نقش داشته است. کمی جلوتر، خیابان به میدان فلسطین میرسد. در یک گوشه از آن، تابلوی بزرگ رایانهای نصب شده و روی آن عدد شماری قرار گرفته است: «7863روز مانده به نابودی اسرائیل». چند صد متر بالاتر از این میدان، اولین ساختمانهای اقتصادی خودشان را نشان میدهند. اولین ساختمان، تعاونی کارمندان وزارت جهاد کشاورزی است؛ از جنس تمام تعاونیهای بیرنگ و روی دولتی که برای کارمندان آنها تهیه شده است. در نزدیکی این تعاونی، ساختمان بورس کالا قرار گرفته است، شرکت سهامی عام که در سال 86 تشکیل شد. کمی جلوتر از آن اولین ساختمان متعلق به بنیاد شهید در این خیابان دیده میشود؛ تعاونی بنیاد. بخش زیادی از خیابان طالقانی در سیطره بنیاد شهید است که هم بانکداری میکند و هم ساختمان میسازد. در فاصله این تعاونی تا رسیدن به ساختمان اصلی بنیاد شهید، ساختمان زیمنس قرار گرفته است. شرکتی آلمانی که پیش از تحریم و بعد از آن هم در ایران حضور داشته و هنوز هم در ایران فعالیت میکند. در قسمت ورودی ساختمان بزرگ زیمنس، تصاویر بزرگ و مدرنی از فعالیتهای زیمنس در صنایع سخت ریلی و شهری نصب شده است. بعد از این شرکت، ساختمان اصلی بنیاد شهید خودش را نشان میدهد.
12 طبقه روی زمین، 6 طبقه زیر زمین
از کنار خیابان، مردی با سری طاس که موهایی سفید دور آن را پوشاندهاند، با قدی کوتاه، کت و شلواری خاکستری، پروندهای در دست و چهرهای عبوس عبور میکند.چند لحظه سرجایش میایستد و بعد انگار که اختیار از دست داده باشد با کلافگی و لهجهای جنوبی داد میزند:«من جانباز این مملکتم، چرا هی رئیس رئیس میکنند؟
من از کی باید بترسم؟ من فقط دنبال کارم آمدم، اون کسی که پشت میز نشسته، مثلاً فکر میکند که کیست؟» در هر تکه از پیاده رو، کسی ایستاده و او را نگاه میکند. عابری همکلامش میشود و بعد صدایش آرام میگیرد. ساختمان مرکزی بنیاد شهید در کنار بانک دی، در همین قسمت از خیابان قرار گرفته است. بانک دی در سرتاسر خیابان طالقانی باجه عابر دارد، اکثر سهام آن متعلق به بنیاد شهید است و با شرکتهای تابعه خود که اطلاعات آنها در سایت بانک دی موجود است، در حوزه ساختمانسازی فعالیت میکند .آخرین صورتهای مالی حسابرسی شده بانک دی در تاریخ منتهی به 31شهریور ماه 1396، نشان میدهد که اوضاع این بانک چندان مساعد نیست. نسبت کفایت سرمایه بانک دی همچنان در بازه منفی است و در مقایسه با عدد اعلام شده در صورتهای مالی منتهی به 30 اسفند 1395 بدتر نیز شده است. علی لاریجانی، رئیس مجلس در اظهار نظری گفته بود:«موارد زیادی وجود دارد که نشان میدهد اجرای اصل ۴۴ ناقص بوده است؛ بهعنوان مثال اینکه پالایشگاه به وزارت دفاع داده شود یا بنیاد شهید بانک یا دامداری داشته باشد یا بسیاری از بانکها، شرکتهای بزرگی داشته باشند، چه معنایی دارد؟»
در کنار دفتر بنیاد شهید و در نزدیکی وزارت جهاد کشاورزی، ساختمان بزرگ و نیمه کارهای قرار گرفته است. ستونهای 6 طبقه از آنکه دو نبش دارد بالا رفته و 4 طبقه هم یونولیتهایش زده شده است. روی تابلویی که جلوی این ساختمان غول پیکر نصب شده، نوشته شده است:«ساختمان ستاد مرکزی بنیاد شهید و امور ایثارگران، کارفرما: بنیاد شهید و امور ایثارگران، تاریخ شروع: 27/5/95 تاریخ خاتمه: 27/5/98 کاربری: اداری- تجاری تعداد طبقات زیر زمین: 6 تعداد طبقات روی زمین:12»
بنبست بازرگان
چیزی حدود صد متر از دیوار کنار خیابان طالقانی با تقاطع حافظ، با رنگ آبی رنگ شده است. در گوشهای از آن دکلها و سازههای نفتی تصویر شدهاند و با فونتی بسیار بزرگ در کنار آن نوشته شده است:«ایستادگی صنعت نفت در برابر تحریم ها؛ پرچم ایران را بالا نگه میداریم.» در همین نزدیکی مجسمه شهید تندگویان، اولین وزیر نفت ایران در مقابل وزارت نفت قرار گرفته است. ساختمان غول پیکر وزارت نفت، پیش از آنکه ساختمانهای دیگری قد علم کنند، نماد اصلی این خیابان بود.
تا چند سال پیش هم کمی دورتر از آن شرکتهای «پخش و پالایش فرآوردههای نفتی»، «شرکت عملیات حفاری نفت»، «شرکت پخش فرآوردههای نفتی» و«شرکت نفت و گاز ایران» در سراسر خیابان قرار گرفته بود. در بخشهایی دیگر از خیابان هم ساختمانهای بانک تجارت همراه با شعبههایش قرار گرفته و به این ترتیب این ساختمانهای دولتی در کنار شبه دولتیها، تمام خیابان را به تسخیر خود درآورده است. آن سوی پل Bridge حافظ نیز شعبه دیگری از بانک دی و ساختمان قدیمی بنیاد شهید قرار گرفته است که در نزدیکی خیابان نجات اللهی با نام قدیم آن ویلا قرار دارد. این خیابان در میانه وال استریت ناکام ایرانی هم مکانی دیگر برای تجمع نیروهای نزدیک به مهندس بازرگان و یدالله سحابی بود. در همین حوالی برای عابرانی که از این خیابان میگذرند، ساختمانی با 40 ماشین رنگارنگ قدیمی خیرهکنندهترین بخش خیابان است.
فیات، فولکس، بنز و... در ساختمان قدیمی «ایران اشکودا» جاخوش کردهاند. تصویر ماشینهای قدیمی و لوکسی که از پشت میلهها پیداست آنقدر جذاب و سؤال برانگیز است که حالا صاحبان آن روی درِ همیشه بسته ساختمان تابلویی نصب کرده و نوشتهاند: «این ملک متعلق به شرکت کاریز خودرو است.»
در همین نزدیکی در آن سوی خیابان، کوچهای با طول کم قرار دارد که روی تابلوی آن نوشته شده:«بنبست بازرگان» دههها پیش شاید بازرگانان با اتومبیلهایی بههمین شکل و شمایل به محل برگزاری جلساتشان میآمدند. از اواخر دوره پهلوی اول تا سال 46، محل برگزاری جلسات هیأت رئیسه اتاق بازرگانی در کوچه کسرا در خیابان حافظ برگزار میشد، بههمین خاطر کوچه بنبست ضلع جنوبی کوچه کسرا بهنام بنبست بازرگان نامگذاری شد. این کوچه با نام خاص آن در حافظه تاریخی تجارت ایران، حالا به بانک صادرات تعلق دارد و ساختمان بلند این بانک دولتی به آن چسبیده است. تصویر بنبست بازرگان در کنار بانک صادرات، احتمالاً بهترین روایت متناقض را از این خیابانی که با رؤیای وال استریت بنا شده بود، نشان میدهد. خیابان طالقانی با دفاتر گردشگری و هتلهای مختلف قرار بود میزبان تجار از سراسر جهان باشد. زمانی که این کوچه کوچک و بنبست نام بازرگان بهخود گرفت، برای واقعی شدن رؤیای وال استریت برخی از صاحبان صنایع و بازرگانان دفاتر کسب وکار خود را به خیابان تخت جمشید منتقل کرده بودند. فعالان صنایع برودتی و تأسیساتی اولینهایی بودند که شرقیترین بخش خیابان را بهنام خود زدند و بازار اصلی کسب و کارشان را به خیابان تازه اقتصاد ایران منتقل کردند. در ابتدای خیابان نمایندگی شرکتهای گروه بهشهر لاجوردیها و در میانه خیابان چندین نمایندگی از کارخانههای لوازم خانگی برخوردارها شعبه زدند. قسمت پایانی هم بهدلیل حضور اتاق ایران بسیار پررونق بود.
اتاق ایران
6 تابلو، روی ساختمانی کهنه و رنگ و رو رفته قرار گرفتهاند که تلاش میکند تمام اعتبارش را در انتهای دهه نود، از سالهای ابتدایی تأسیس در دهه 40 وام بگیرد. بلند پروازی که رویای رقابت جهانی با تولید کنندگان رادیو و تلویزیون را در سر می پروراند.
کمی آن طرف تر، ساختمان شیک اتاق بازرگانی، صنایع و معادن ایران در همسایگی سفارتی قرار گرفته است که بعد از گروگانگیری 444 روزه، به لانه جاسوسی تغییر نام داد و از همان زمان، معاملات بر هم ریخت. چند ماه بعد از امضای برجام که رفت و آمد هیأتهای خارجی به ایران افزایش یافته بود، هر روز خارجیهای زیادی مقابل تصاویر و شعارهای روی این ساختمان پر ماجرا میایستادند و عکس میگرفتند. روبهروی این ساختمان هم مجمع تقریب مذاهب اسلامی و مجتمع الغدیر متعلق به سپاه پاسداران قرار گرفته است. در دل همان ساختمان، کافی شاپی با نام «ادواردو انیلی» پسر مالک فیات قرار دارد. در داخل کافه، همه چیز مذهبی و ارزشی است. پسر جوانی که در آن کار میکند، میگوید:«هر کسی اسم این کافه را میبیند، فکر میکند که ادواردو باید بازیگر باشد. اما او یک جوان خیلی پولدار بود که مسلمان شد و آمد ایران، بعد هم او را کشتند.»
بههمین ترتیب خیابان طالقانی حالا بیش از هرچیز نمادهای سیاسی و انقلابی را در خود جای داده است. روزنامه شرق، 7 سال پیش گزارشی از همین خیابان با عنوان «بنبست اقتصاد» منتشر کرده بود، حالا و هنوز هم هیچ چیز زیادی تغییر نکرده است. در حالی که در سالهای اخیر، تب استارتاپها در کشور شکل گرفت و رفتار اقتصادی مردم هم با موبایل هایشان تغییر کرد، بزرگترین تغییر مشهود در این خیابان قد علم کردن ساختمان بنیاد شهید بوده است. در آن زمان، گزارش شرق چنین شروع شده بود که حرف آن، حرف پایان همین طالقانی گردی دراولین روزهای زمستان 97 است: «رؤیا که عیب نیست، رؤیا بافی هم ننگ نیست. زورق خیال میتواند دریای «وهم» را بپیماید و به مقصودی برسد یا سرانجامی نیابد و مدام در همان دایره بسته خیال سرگردان بماند. حرکتهای ناگهانی ادامه دارد که به قول دکترمرتضی مردیها: «دریایی از حسرت در پیش و کوه منجمدی از آرزوها درون آن شناور. آفتاب تموز واقع بینی هم از کوه میتراشد و به دریا میریزد. زورق فکر سخت طوفان زده است اما کماکان غلبه با شور است و شوق و امید.» حرکت همچنان تداوم مییابد تا هنگامی که مقصد به بنبست ختم میشود و دیگر رؤیاها به همان «کوه یخ» میماند که آب میشود. دیرزمانی در تهران هم گروهی از مردان اقتصادی گردهم آمدند و «قایق» رؤیایی خود را در دریای متلاطم آرزوها به حرکت در آوردند. آنان فرنگ رفته بودند و در حسرت اقتصادی که نسبتی به غرب برده باشد، میساختند و میسوختند. چنین شد که رؤیای «وال استریت ایرانی» در ذهن گروهی تکنوکرات نقش بست. ولی عاقبت ایده آنها به سان همان کوه یخ در اقیانوس رؤیاها با نوازش آفتاب تموز آب شد.»
نیم نگاه
وال استریت طی دو قرن آنقدر در اقتصاد امریکا نقش پررنگی داشته که حالا عبارت «وال استریت» فراتر از یک خیابان بهعنوان کل بازار مالی امریکا شناخته میشود.
در ابتدای زمستان 97 خیابانی که محل رؤیاپردازی خیامی و برخوردار بود به خیابانی برای جولان شبه دولتیها و تعاونیهای کارمندان آنها تبدیل شده؛ آنقدر که ساختمان بلند اتاق بازرگانی ایران در میان آنها غریب افتاده است.
در بخشهایی دیگر از خیابان هم ساختمانهای بانک تجارت همراه با شعبههایش قرار گرفته و به این ترتیب این ساختمانهای دولتی در کنار شبه دولتیها، تمام خیابان را به تسخیر خود درآورده است.
تصویر بنبست بازرگان در کنار بانک صادرات، احتمالاً بهترین روایت متناقض را از این خیابانی که با رؤیای وال استریت بنا شده بود، نشان میدهد. خیابان طالقانی با دفاتر گردشگری و هتلهای مختلف قرار بود میزبان تجار از سراسر جهان باشد.
وال استریت کجاست
ساختمانهای بلند، آسمان را شکافتهاند و با معماری مدرن خیابان را احاطه کردهاند. یک خیابان 8 بلوکه طولانی از شمال غربی به جنوب شرقی در کنار رودخانه شرقی در محله منهتن نیویورک قرار گرفته است. در یک طرف، برج بلند و با عظمت جی پی مورگان، در طرف دیگر گلدمن ساکس، در یک گوشه بانک امریکا در جایی دیگر مرکز بورس نیویورک و در گوشهای هم برج عظیم مورگان استنلی قرار گرفته است. تمام این نامهای بلند در اقتصاد جهان، در خیابان وال استریت امریکا جمع شدهاند، وال استریتی که طی دو قرن آنقدر در اقتصاد امریکا نقش پررنگی داشته که حالا عبارت «وال استریت» فراتر از یک خیابان بهعنوان کل بازار مالی امریکا شناخته میشود. جایی دورتر از این خیابان به اندازه چند قاره فاصله، فاصلهای به اندازه غرب تا شرق جهان چند دهه پیش برادران خیامی و محمدحسین برخوردار، صنعتگران پیشرو بهدنبال راهاندازی وال استریت ایران افتادند. آنها خیابان تخت جمشید را انتخاب کردند که در مرکز پایتخت ایران قرار داشت و در آن زمان سفارت مهد وال استریت هم در آن فعالیت میکرد. حالا در ابتدای زمستان 97 خیابانی که محل رؤیاپردازی آنها بود با تغییر نام به خیابانی برای جولان شبه دولتیها و تعاونیهای کارمندان آنها تبدیل شده؛ آنقدر که ساختمان بلند پارلمان بخش خصوصی، اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران در میان آنها غریب افتاده است. خیابانی که روزی قرار بود به مرکز اقتصاد ایران و حتی غرب آسیا تبدیل شود، حالا با تبدیل شدن سفارت امریکا به لانه جاسوسی در همسایگی اتاق بازرگانی، بیش از هرچیز نمادهای سیاسی را در خود جای داده است.
روایت اشتوکلین
اشتوکلین، زمین شناس سوئیسی است که در سال 1331 برای بررسیهای زمین شناختی اکتشاف نفت به ایران میآید و در شرکت ملی نفت مشغول میشود. او در خاطرات خود مینویسد:«با یک هواپیمای داکوتای دو موتوره ملخی به تهران رسیدیم. ابتدا در هتل ریتز RITZ در گوشه شمالغربی میدان فردوسی ساکن شدم و سپس به اتفاق یک کارشناس سوئیسی دیگر که مهندس برق بود خانهای را در خیابان تخت جمشید آنروز (طالقانی) اجاره کردیم. خیابانی که آنموقع خاکی بود و آسفالت خیابانهای شمالی تهران تا خیابان شاهرضا (انقلاب) و میدان فردوسی میرسید.»
از پنجره خانه اشتوکلین در خیابان طالقانی کوههای شمال تهران پیدا بود. او چند سال بعد دوباره وارد ایران میشود و به خانهاش در خیابان طالقانی سر میزند. اشتوکلین در خاطراتش چنین نقل میکند که همه چیز آنقدر عوض شده بود که ساختمانهای بلند در طول خیابان جلوی پنجره خانهاش را گرفته بودند و کوهها دیگر معلوم نبودند.
تمام این تحولات در طول دهه 40 و 50 بسرعت اتفاق افتاد اما در سالهای بعد، جنس این تغییرات معماری به شکل دیگری پیش رفت.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
ریحانه یاسینی
ارسال نظر