روایاتی از مبارزات شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
حاج مصطفی : باید روی ساواک را کم کنیم
رکنا : هنگامی که امام (س) را از زندان به خانهی محصوری در تهران منتقل کردند، من به اتفاق اخوی به تهران آمدم و خدمت امام (س) رسیدیم. شهید حاج آقا مصطفی (ره) در اولین برخورد سوال کردند، حالا تکلیف چیست؟ به اعتقاد من، ما باید از همین امروز شروع کنیم تا مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند قضیه تمام شده است.
سید مصطفی، فرزند ارشد رهبری بود که برای همه رنجها و مرارتها خود و خانواده اش را آماده کرده بود. مرجعی بزرگ که نه از تهدیدهای دشمنان میترسید و نه از طعنههای برخی دوستان، سست میشد و پسر هم در این مسیر با زیرکی و شجاعت گام نهاد. او از خرداد ۱۳۴۲ تا آبان ۱۳۵۶ که درگذشت ناگهانی اش آتش قیام را شعله ورتر کرد، سربازی رشید و یاوری فداکار برای نهضت روح الله بود. روایاتی از مبارزات شهید آیت الله سید مصطفی خمینی جلوههایی از ایمان او به راه قیام را برایمان آشکارتر میکند.
فریاد رسای نهضت امام (ره)
رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای: بعد از حادثهی ۱۵ خرداد هنگامی که امام (ره) را دستگیر کردند، اولین کسی بود که فریادش را بلند کرد و مردم قم را در جریان گذاشت، این فریاد رسای حاج آقا مصطفی (ره) بود که مردم را برانگیخت و آنها به هوش آمدند و بیدار شدند و فهمیدند، چه حادثهای واقع شده و امامشان را بردهاند.
من آن وقت قم نبودم، یعنی در ماموریت بودم تا مسائل قم را در منبر بیان کنم، اما شنیدم مردم در صحن قم جمع میشدند و چند نفر طلبههای فعال و جوان و مبارز و همچنین چند نفری از کسبهی قم که به نام و نشان معروف هستند، اینها آن اجتماع را از لحاظ شعار و ... هدایت و کمک میکردند و در این بین، حاج آقا مصطفی (ره) میآمدند، روی منبر و حضور ایشان در صحن، آن هم در حالی که از در و دیوار خون و آتش میبارید و بوی مرگ میآمد، واقعا حرکت عجیبی بود. به طوری که نقل میکنند مردم را به هیجان آورده بود و کانون مبارزه از همان جایی شروع میشد که حاج آقا مصطفی (ره) در صحن و در میان جمعیت حاضر میشد.
خلاصه اینکه حاج آقا مصطفی (ره)، این مرد شجاع، حقاً و انصافاً این شایستگی را داشت که ما او را فرزند یک چنین مردم عظیم و چهرهی بزرگی بدانیم و شجاعتش را هم داشت که در موضع پسر امام (ره) ظاهر بشود، چنانکه بعدها هم به همین خاطر به زندان رفت و مدتی زندان بود.
زندان رفتن هم بر ایشان تاثیری نگذاشت، چون حاج آقا مصطفی (ره) آدمی نبود که از زندان بشکند، بلکه زندان او را هر روز آبدیدهتر میکرد، لذا دستگاه مجبور شد ایشان را تبعید کند.
بسیار شجاع بود
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص زندانی شدن حاج آقا مصطفی (ره) گقت : با دستگیری امام خمینی تصور همه این بود که بیت ایشان بسته میشود و این طبیعی هم به نظر میرسید و یا دست کم شرایطش فراهم شده بود. بسیار نگران بودیم که اگر بیت امام بسته شود، کانون مبارزات از بین میرود. از کارهای بسیار خوب حاج آقا مصطفی باز نگه داشتن بیت امام بود که آن روزها بسیار خطرنا ک مینمود، چون اگر رژیم ملاحظاتی نسبت به امام داشت، به دلیل مرجع بودن ایشان بود، ولی دلیلی نداشت که نسبت به افراد عادی هم چنین ملاحظاتی را داشته باشد؛ بنابراین، خطر بسیار جدی بود، اما حاج آقا مصطفی با شجاعت، بیت امام را باز نگه داشت و رفت و آمدها را حفظ کرد.
سید مصطفی نخستین بار دستگیری شد
مرحومه خانم خدیجه ثقفی (همسر امام خمینی): صبح روز بعد از دستگیری و تبعید امام که سید مصطفی به منزل مراجع رفته بود تا آنها را در جریان بگذارد در منزل آیت الله العظمی نجفی مرعشی او را دستگیر کردند و به زندان قزل قلعه بردند. در آنجا سرهنگ مولوی با او دیدار میکند و به او پیشنهاد میدهد اگر مایل است میتواند به ترکیه و نزد امام برود. مصطفی میپذیرد و با خود میگوید: اگر مادر و دوستان صلاح ندیدند، نمیروم فعلا باید این را پذیرفت.
او بعد از ۵۷ روز در ۸ دی ماه آزاد شد و وقتی آمد موضوع را به من گفت. به او گفتم: این یک فریب است و این معنایش این است که تو به خواست خودت به تبعید میروی. از این گذشته تو در ایران، منشأ اثری. تلاش کن پدرت آزاد شود و به ایران برگردد نه اینکه تو هم به تبعید بروی. از اینها که بگذریم رفتن تو به ترکیه موجب میشود که مردم از هیجان بیفتند و یا هیجان و شورشان کم شود و هر کسی با خود میگوید الحمدلله دیگر امام در ترکیه تنها نیست.
او با دوستانش هم مشورت کرد و به همین نتیجه رسیده بود. چند روز بعد، در مکالمه تلفنی که با سرهنگ مولوی داشت به او موضوع تصمیم خود مبنی بر نرفتن به ترکیه را اعلام کرد. مولوی بسیار برآشفته شد و به او توهینهای بسیاری کرد که سرانجام دوباره او را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند.
به تهدیدات ساواک، بی اعتنا بود
مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی (ره): هنگامی که امام (س) را از زندان به خانهی محصوری در تهران منتقل کردند، من به اتفاق اخوی به تهران آمدم و خدمت امام (س) رسیدیم. شهید حاج آقا مصطفی (ره) در اولین برخورد سوال کردند، حالا تکلیف چیست؟ به اعتقاد من، ما باید از همین امروز شروع کنیم تا مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند قضیه تمام شده است. دقیقاً همین جایگاه و موقعیت خطیر حاج آقا مصطفی (ره) موجب نگرانی ساواک شد تا آنجا که در صدد جلب و تهدید کردن ایشان برآمد.
روزی سپهبد نصیری، مرحوم حاج آقا مصطفی (ره) را احضار کرد، ولی ایشان نزد او نرفت. عصار که از افسران ارتش و مراقب امام (س) در آن منزل بود، نزد حاج آقا مصطفی (ره) آمد و اصرار کرد که من خودم شما را نزد سپهبد نصیری میبرم و برمیگردانم. بعد از چند بار آمد و رفت او، ایشان با نظر و مشاورهی امام (س) تصمیم گرفت که پیش نصیری برود. عصار میخواست ایشان را با ماشین شخصیش ببرد و ایشان نپذیرفت و گفت باید با ماشین رسمی شهربانی باشد، بالاخره یک جیپ شهربانی آوردند و مرحوم حاج آقا مصطفی (ره) سوار آن شد.
خود ایشان میگفتند که عصار در بین راه از من پرسید: چه نکتهای وجود دارد که شما با ماشین شخصی من نیامدید و حاضر شدید با ماشین شهربانی بیایید؟ گفتم: میخواستم ثابت شود که از روی اجبار میآیم، اگر با ماشین شخصی شما میآمدم حاکی از این بود که ما با تفاهم و توافق میرویم!...
نصیری که در آن موقع رییس شهربانی کل کشور بود، به ایشان گفته بود ما نمیخواهیم وضعیتی پیش آید که شما را دستگیر کنیم، گزارشهای مرتبی میرسد که شما با عناصر ناراحت و اخلالگر رابطه دارید، اگر این برنامه را ادامه دهید ناچاریم شما را دستگیر کنیم.
امام (ره) از زندانی شدن مصطفی نگران نبود
آیت الله حسین مظاهری: هرچند رژیم ستمشاهی، در همان صبح زود سیزدهم آبان ۴۳ امام خمینی را از بیتشان در قم به سمت تهران و بلادرنگ به ترکیه تبعید کرده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی را نیز در تهران زندانی کرد، ولی امام تا مدتی از زندانی شدن ایشان اطلاع نداشتند و بر حسب نقلی وقتی در ترکیه شنیده بودند که مرحوم حاج آقا مصطفی را زندانی کردهاند، با روحی آرام و قلبی مطمئن که ویژگی همیشگی آن امام عزیز بود، فرموده بودند: من از زندانی شدن مصطفی نگران نیستم، مصطفی باید اینگونه شدائد و مصائب را ببیند تا پخته شود.
رژیم شاه پس از حدود دو ماه حاج آقا مصطفی را از زندان آزاد کرد، ولی وقتی از حضور ایشان در قم و تجمع مردم و حوزویان در اطراف ایشان احساس خطر کرد، بلافاصله آن مرحوم را هم به ترکیه تبعید کرد. آن بزرگوار دائم در کنار پدر عالیقدر خود به مسئولیت فرزندی و یاوری آن امام عزیز عمل میکردند.
ساواک را رسوا میکرد
حجت الاسلام سید محمود دعایی گفت : وقتی به نجف رفتم، یک روز سید مصطفی خمینی را قبل از نماز جماعت امام خمینی در مدرسه آقای بروجردی دیدم که به من گفت: شما در ایران امکان تکثیر دارید؟ اعلامیهای چیزی تکثیر شود؟ گفتم: بله داریم. ایشان فرمود: آقا برای اولین بار بعد از تبعیدشان یک نامه و یک اعلامیهای دادند. نامه سرگشادهای به هویدا دادند و اعلامیهای هم خطاب به روحانیون بود. اعلامیهها زیر چاپ کشف شده و ساواک هم هارت و هورت میکند، چون به دنبال آن پیروزی که امام در صدور و توزیع اعلامیه شان علیه کایپتولاسیون که در سراسر کشور توزیع شده بود و هیچکس هم گیر نیفتاد و توزیع موفقی بود این اعلامیهها که زیر چاپ توقیف شده ساواک هم مدعی است که امام دیگر یاری ندارد و هستههای امام کشف شده و هیچ تحرکی نمیتواند داشته باشد. شما امکان دارد آن را تکثیر کنید تا جواب ساواک را بدهیم؟ گفتم بله ما امکانات داریم. آنها را گرفتم و وقتی به قم آمدم، آنها را تکثیر و به صورت گسترده در ایران توزیع کردیم و ضربهای سخت به رژیم زده شد.
بسیار تیزهوش و زیرک بود
سید رضا برقعی نیزدراین باره اظهار کرد : در نجف اشرف، سید مصطفی خمینی کارهای بیرون از نجف در رابطه با حضرت امام را هماهنگ و ایشان با تیزهوشی و تیزبینی خاصی که داشتند حدود ارتباط افراد را با امام تنظیم میکرد. به برخی افراد اصلا اجازه ملاقات با امام را نمیداد؛ مثلا تیمور بختیار زیاد سعی میکرد که با امام در ارتباط باشد و حتی به وسیله افراد بسیار پیغام و سلام فرستاد که به نحوی برای حفظ وجهه خود در مخالفت با رژیم با امام دیدار کند، ولی به او اجازه داده نشد.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر