من در سن 15 سالگی عاشق پسرعمهام شدم البته عشقمون دوطرفه بود قرار بود بعد قبول شدن در دانشگاه ازدواج کنیم خیلی پسر خوبی بود طوری که در این دو سال حتی خونه ما هم نمیآمد و فقط رابطه تلفنی بود تا اینکه مامانم ماجرا را فهمید و گفت که به فامیل دختر نمیدهد به زور مرا به یکی از خواستگارانم دادند و من هم رفتم پی زندگیم الان هفت ساله ازدواج کردم پسرعمهام هنوز ازدواج نکرده و خیلی عذاب وجدان دارم، من خودم را مقصر میدانم با اینکه زندگیم خیلی خوبه و شوهرم خیلی خیلی خوبه اما هنوزم هر روز فکر و ذهنم پیش پسرعمه ام است. نمیدانم چکار کنم؟
ارسال نظر