این دختر جوان شیرازی شهر را بهم ریخت + غوغای خاص ترین کار

روزنامه‌ی کیهان در دی‌ماه ۴۲ برای تهیه‌ی گزارشی از زندگی دختر تعمیرکار شیرازی  پیش‌رو به ملاقات او در تعمیرگاهش رفت. این گزارش جذاب روز ۱۵ دی‌ماه همان سال منتشر شد که در ادامه بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم:

وقتی به سراغ مشهدی نسا در کارگاهش رفتم، سر و صدای به هم خوردن چکش و آهن و کارگرانی که رفت و آمد می‌کردند و تلاش می‌نمودند چنان شدید بود که نمی‌شد حرفی شنید با این حال در گوشه‌ای نشستم و منتظر ماندم تا مشهدی نسا دست از کار بکشد و بتواند از وضع خود مطالبی در اختیار من بگذارد.

سرانجام مشهدی نسا آمد کفش اسپرتی به پا داشت و لباس مخصوص کار پوشیده بود. وقتی دانست که برای تهیه‌ی رپورتاژ آمده‌ام سیگاری روشن کرد و پکی زد و پشت میز کار خود نشست و رو به من کرد و گفت: «زندگی من داستان‌ها دارد ولی افسوس که فرصت زیاد نیست؛ چون حالا کارگران مشغول کار هستند و وقت کار من است.» و بعد از گذشته‌ی خود سخن گفت.

دختر تعمیرکار شیرازی

اسمش مشهدی نسا، نسا بهزادی است و چون دو بار به سفر مشهد رفته همه او را مشهدی نسا صدا می‌کنند. اهل خوشاب برازجان است. پنج - ‌شش‌ساله بود که به اتفاق برادر و دایی خود که هر دو اتومبیل داشتند به سفر رفت و همان وقت به رانندگی علاقه‌مند شد و هر بار که مسافرتی پیش می‌آمد همراه‌شان می‌رفت...

... یک وقت در تنهایی پشت فرمان نشست و دید می‌تواند رانندگی کند و از آن پس هر بار که دایی و برادرش سرگرم کارهای تعمیراتی ماشین بودند نسا هم در کنارشان می‌ایستاد و کارشان را نظاره می‌کرد. کم‌کم اطلاعات فنی وی درباره‌ی ماشین کامل شد و خودش تصمیم گرفت رانندگی کند. با همه‌ی مخالفت افراد خانواده شروع به کار نمود؛ کامیونی خرید و در بیابان‌ها به راه افتاد... هر بار که به سفر می‌رفت علاقه‌اش به رانندگی بیش‌تر می‌شد.

نسا ده سال به کار رانندگی پرداخت، گردنه‌های مخوفی را پشت سر گذاشت و جزو بهترین رانندگان شیراز شد اما کم‌کم احساس خستگی می‌کرد. یک روز کامیون خود را فروخت و در موسسه‌ی تعمیراتی کاراگین با ماهی پنج هزار ریال حقوق به کر پرداخت.

نسا در این موسسه سرپرست کارگران بود و آن‌ها را در کار تعمیرات ماشین راهنمایی می‌کرد. چهار سال در این موسسه کار کرد و با آقایان مصطفی ایلقانی و علی‌محمد روحانی کارگران ورزیده‌ی آن موسسه آشنا شد و بعد هم به اتفاق تعمیرگاهی در خیابان سعدی تاسیس کردند. سرمایه‌ی کارگاه‌شان چهارصد هزار ریال است و هم‌اکنون یازده کارگر در این تعمیرگاه زیر نظر مشهدی نسا کار می‌کنند. سرپرستی تعمیرگاه مزبور با مشهدی نسا است. مشهدی نسا ۳۰ ساله است و هنوز ازدواج نکرده است.

وقتی از مشهدی نسا سوال کردم آیا به فکر ازدواج هست یا نه گفت: «من دیگر مرد هستم و از صف زنان خارج شده‌ام...»

مشهدی نسا زن متفکر و در عین حال شاد و خندان است. درآمدش جالب است. اکثر راه‌های ایران را زیر پا گذاشته و روزهای زیادی را گرسنه و تشنه در میان برف یا گرمای شدید با ماشین‌های خراب به سر برده است. مردم شیراز می‌گویند مشهدی نسا مایه‌ی فخر و مباهات ماست...

وبگردی